سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده
ما به روایت جدیدی از ماجرای شلیک موشک به داعش دست یافته ایم که برای نخستین بار در این رسانه منتشر می شود. این روایت شامل مصاحبه کامل و بدون سانسور وزیر اطلاعات، پیرامون این قضیه می باشد که در آن از نقش تک تک ارکان دولت در خلق این حماسه پرده برداری شده است:
 
وزارت اطلاعات آدرس بچه های داعش را پیدا کرد. با تلفنی که محمود (واعظی) وزیر ارتباطات تأمین کرده بود به آقای روحانی زنگ زدیم. روحانی به اسحاق (جهانگیری) گفت تا سحر وقت دارید، موشک بسازید. اسحاق به نعمت زاده زنگ زد؛ که البته خواب بود. قرار شد سورنا (ستاری) موشک بسازد. موشک ها آماده شد و جمعی از وزرا از طریق راهی که عباس (آخوندی) درست کرده بود، راهی کردستان و کرمانشاه شدیم. در میان راه مزارع زیبایی دیده می شد که حاصل زحمات محمود (این بار حجتی)، وزیر کشاورزی بود. در همین گیر و دار بود که ناگاه جواد (ظریف) زنگ زد و هراسان گفت: کَری تماس گرفته و تهدید کرده که موشک ها را برگردانید! به او گفتم: اینبار دیگر چه جوری فهمیده اند؟! جوابی نداشت. به جواد یادآور شدم که کری دیگر در آمریکا سِمتی ندارد. ظریف در پاسخ گفت: آهان. حواسم نبود!
وسط راه ایستادیم تا هم کمری راست کرده باشیم و هم بررسی کنیم، مبادا موشک ها از پشت کامیون افتاده باشند. خدا را شکر موشک ها، صحیح و سالم سر جایشان بودند. ناگاه چیز مشکوکی در کامیون دیده شد. یکی از بچه های بالا، رفت بالا و دید که پشت موشک به تعداد زیادی لباس ایتالیایی جاسازی شده. فهمیدیم که باز شیطنت دختر یکی از وزرا گل کرده است. امان از این بچه ها! چه زود بزرگ شدند!
مقدار دیگری که رفتیم از بد روزگار سوخت کامیون تمام شد! به بیژن (زنگنه) یک پیت دادم و گفتم: برو لب جاده. تو وزیر نفتی. تو را ببینند، به ما بنزین می دهند.
دو ساعتی گذشت تا یک ماشین ایستاد. بنزین را گرفتیم و از راننده تشکر کردیم. گفت: تشکر به چه درد من می خورد؟ پولش را بدهید! تک تک وزرا را معرفی کردم و متذکر شدم که در جاده مانده ایم و پول نداریم. گفت: روی پیشانی من چیزی نوشته شده؟ آیا من احمقم که به شما بنزین مجانی بدهم!
این را که گفت برخی از وزرا نگاه شیطنت آمیزی به بیژن کرده، خندیدند! 
به هر حال با هر مکافاتی که بود یک پولی فراهم کردیم و به او دادیم. ناگفته نماند که متاسفانه مردم بی چشم و رو شده اند. بگذریم...
به محل پرتاب موشک ها رسیدیم، اول ذغالی فراهم کردیم و جوجه ای به بدن زدیم. برخی از وزرا سر سفره با تکیه کلام آقای روحانی شوخی می کردند و هر لقمه ای که می خوردند، می گفتند: علی برکت ا... 
گفتیم قبل از پرتاب موشک ها، با آنها یک عکس دست جمعی هم بگیریم. ایستاده بودم که یک دست را بر شانه ام احساس کردم. در حالی که ترسیده بودم، برگشتم و دیدم که... 
حسین فریدون بود. گفت: ناقلاها عکس می گیرید آن هم بدون من؟! این که چه جوری خودش را به آنجا رسانده بود، واقعا جای سوال دارد.
نهایتا نوبت به لحظات حساس و غرور آفرین شلیک موشک رسید. به وزرا گفتم: بیایید این دکمه را بزنید تا موشک شلیک شود. کسی زیر بار نرفت! یکی هم غش کرد که حسن (قاضی زاده) رفت بالای سرش. زمان می گذشت و نزدن آن دکمه، خیلی ضایع به نظر می رسید. ناگاه یک پاسدار از آن حوالی رد شد که من او را صدا زدم. آمد. به او گفتم: قربان دستت. می خواهیم داعشی ها را بزنیم. تو فقط لطفی کن و این دکمه را فشار بده!
خدا را شکر قبول کرد.
با تهران هماهنگ کردیم و آقای روحانی آمد پشت تلفن. از صدایش معلوم بود، بنده خدا را از خواب بیدار کرده اند. با رمز عملیات «یورش کوبنده! علی برکت ا...» موشک ها شلیک شدند.
در لحظات شلیک موشک ها، واکنش وزرا که به هیجان آمده بودند، واقعا تماشایی بود. حسن می گفت: آن مزدورهای بیشعور را بکشید. یکی دیگر از وزرا هم حرف هایی می زد که... بماند!
 بعد از شلیک موشک ها، خبرنگاری برای مصاحبه آمد که احساسم را از این لحظه شکوهمند برایش بگویم. من هم احساسم را در آن لحظه شکوهمند برایش گفتم. بعد از من، خبرنگار بخت برگشته به سراغ عباس رفت و پس از آن دیگر کسی آن خبرنگار را ندیده است. به هر حال شب بود و محذوریت های روز را نداشت!
حسین (دهقان) از تهران زنگ زد. مقداری ناراحت شده بود که: خیر سرم، من وزیر دفاع هستم، ولی شما من را خبر نکردید. به شوخی گفتم: تو وزیر دفاعی نه حمله! گفت: بهترین دفاع حمله است. پرسیدم: استقلالی هستی یا پرسپولیسی؟ گفت: استقلالی. چطور مگر؟! گفتم: ما به خاطر تو شش تا موشک زدیم. 
حسابی تشکر کرد.
 
گوشی را زمین نگذاشته بودم که معصومه (ابتکار) زنگ زد. خیلی خوشحال بود و خیلی خیلی تشکر کرد. علت خوشحالیش را پرسیدم. پاسخ داد: عامل اصلی مشکل ریزگردها، داعش بوده است و حالا که ما موشک زده ایم، مشکل ریزگردها حل خواهد شد. آخر سر هم توصیه کرد: روی ذغالی که با آن جوجه درست کرده اید، آب بریزید و بطری نوشابه هایتان را هم بردارید و محیط زیست را آلوده نکنید. پرسیدم از کجا فهمیده ای که ذغال هنوز داغ است و ما بطری ها را روی زمین انداخته ایم؟! در پاسخ گفت: دیگه دیگه!
خیر سرمان وزیر اطلاعاتیم!
در این گیر و دار، بیژن پیشنهاد داد حالا که تا اینجا آمده ایم و کامیون هم داریم، بیایید یک بارِ گاز هم بزنیم و برای ملت دوست و برادر ترکیه بفرستیم. مخالفتی نشد. کامیون رفت و ما با هواپیمایی که هنوز هم بوی نویی می داد به تهران برگشتیم. آقای روحانی هم بابت حماسه ای که خلق کرده بودیم به ما یک هفته مرخصی تشویقی داد.
نتیجه: شلیک موشک تجربه ای نوین در همکاری همه نهادهای دولتی بود ولاغیر. بعضی ها الکی کلاس آن را نگذارند. لااقل این موشک را بگذارید برای مردم بماند.



موضوع مطلب : طنز

سه شنبه 96 تیر 13 :: 11:0 صبح

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت