سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

 

(از وبلاک شهید علی پور)




موضوع مطلب : دفاع مقدس

دوشنبه 91 بهمن 16 :: 11:10 عصر

1364/ انتصاب به عنوان فرمانده موشکی نیروی هوایی سپاه
پس از صدور فرمان تاریخ امام (ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران،‌ شهید مقدم در سال 1364 به سمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.
روایت محسن رضایی: «جنگ شهرها که آغاز شد صدام به شدت شهرهای ما را با موشک و بمباران هوایی مورد حمله قرار می‌داد و فشار خیلی زیادی روی ما می‌آمد. من یک روز برادر محسن رفیق دوست را که مسئول لجستیک سپاه بود خواستم و گفتم ما چاره‌ای نداریم جز اینکه جواب موشک‌ها را با موشک بدهیم، لذا ایشان را فرستادیم سوریه و لیبی و در آخر جنگ هم کره شمالی.
بعد دیدم باید ساماندهی موشک‌ها را خودمان انجام دهیم. بعد از مشورت با برادران رشید، صفوی و شمخانی به این نتیجه رسیدم که فرد مناسب برای این کار حسن تهرانی است. ایشان را فراخواندیم و گفتیم توپخانه را بسپار به شفیع‌زاده و خودت با تیمی از دوستانت یگان موشکی را تشکیل دهید. ایشان کمی به من نگاه کرد و چیزی نگفت. بعدها برادر جعفری مسئول زرهی سپاه به من گفت در سوریه که بودیم حسن به من گفت: برادر محسن از من خواسته تیپ موشکی تشکیل بدهم. توپخانه را می‌شد کاری کرده ولی موشک‌های خیلی پیچیده‌اند. به هر حال باید با توکل این کار را انجام دهیم».
1365/ تلاش برای استقلال در صنعت موشکی
از 20 مرداد 1365 تا 10 دی 1365 بعد از عملیات والفجر 8 و قبل از کربلای 4، لیبیایی‌ها در همکاری موشکی کارشکنی کردند و ما توان جواب دادن نداشتیم. ما در 20 مرداد 65 پالایشگاه نفتی الدوره عراق را زدیم. در این مقطع پنج موشک زدیم ولی به دلیل کارشکنی لیبیایی‌ها 35 روز توان پاسخ نداشتیم. لیبیایی‌ها 38 ایراد روی سکو قطعات گذاشته بودند. بعضی از قطعات همزمان با مذاکراتی از کره شمالی وارد شد.
روایت محسن رضایی: «قذافی فکر کرده بود با دادن تعدادی موشک می‌تواند دل مارا به دست بیاورد و امام بعد از گذشت چند سال از انقلاب به او اجازه ملاقات می‌دهد که به ایران بیاید، بنابراین چندین موشک به همراه لانچر پرتاب و تعدادی کارشناس را به ایران فرستاد. همین که ما مشغول کار با آنها شدیم، شنیدیم که پادگانی که برایشان در نظر گرفته‌ایم را ترک کرده‌اند و به همراه قطعاتی از موشک‌ها به سفارت لیبی رفته‌اند، به طوری که نمی‌توان از موشک‌ها استفاده کرد. حسن و تیمش ظرف دو ماه این موشک‌ها را عملیاتی کردند و به محض اینکه عراق موشک زد، ما هتل الرشید را که محل تجمع دیپلمات‌ها بود زدیم».
1367/ شرکت در عملیات مرصاد
به روایت سردار نامی: "در بحبوحه عملیات مرصاد دیدیم سردار مقدم به عنوان یک خدمه پای یک خمپاره 120 در حال شلیک به سمت دشمن و منافقین است. سردار مقدم یعنی کسی که به عنوان فرمانده موشکی در حال انجام وظیفه بود وقتی ضرورت را احساس می‌کند می‌آید به عنوان یک خدمه 120 به مقابله با دشمن"
به روایت سردار نامی: «همزمان با انجام عملیات‌های مقابله به مثل موشکی و با پیگیری‌هایی که خود سردار مقدم داشتند در اواخر جنگ به یک سامانه موشکی و راکت ساخت داخل دست پیدا کردیم به نام راکت نازعات، که بردش بین 80 تا 120 کیلومتر است و با تلاش‌هایی که انجام داده‌بودند به 150 کیلومتر رسیده‌بود. از دلایل طراحی و ساخت این سامانه، کمک در کنار موشک اسکاد بود که بتواند با یک نواخت تیر بالا قدرت مقابله با جنگ شهرها را داشته باشد. موشک اسکاد، موشک گران قیمتی است و به لحاظ آماده‌سازی و کم و کیف پرتاب برای اهداف خاص استفاده می‌شود. ما بعضا اهدافی داشتیم با ابعاد گسترده‌که حتما نیاز به دقت یا قدرت انفجار زیاد داشت منتها تنها سامانه‌ای که داشتیم همین اسکاد بود و لذا از همان مقطع همزمان با فعالیت تحقیقاتی جهت ساخت موشک‌های اسکاد ساخت سامانه‌های ارزان قیمت و دارای قدرت مانور بالاتر نیز آغاز شد، تا بتوانیم بعضی از اهدافی را که ارزش واهمیت چندانی ندارد با آن سامانه مورد اصابت قرار بدهیم. همانجا تلاش و پیگیری برای ساخت و تولید موشک نازعات در اولین قدم طرح‌ریزی شد و در دستور کار قرار گرفت که ما در پایان جنگ یعنی اواخر سال 66 موفق شدیم به این سامانه دست پیدا بکنیم"
1377/ موفقیت در ساخت شهاب 3
روایت سردار «عباس خانی ارامنی» جانشین فرمانده توپخانه و موشکی نیروی زمینی سپاه، «درست است که وزارت دفاع به عنوان واحد پشتبیانی کننده نیروهای مسلح در بحث ساخت موشک «شهاب 3» وارد می‌شود، اما عمده کارهای تحقیقاتی‌اش را شهید مقدم انجام داده بود. این شهید عزیز عقیده داشت، نباید چیزی را دیگران بسازند و بعد آن را به ما بدهند. به عبارت دیگر می‌گفت اگر نیروهای مسلح ما درک کردند بنابر نوع تهدید به چه ابزاری برای مقابله نیاز دارند، باید برای تولید آن گام بردارند. زیرا متخصصان داخلی کشورمان ازتوانمندی و قدرت عمل بسیار بالایی برخوردار هستند".
1381/ ساماندهی صعود بزرگ به قله دماوند
روایت سردار «یدالله مکاری» مسئول هیات کوهنوردی سپاه: «کاری که سردار حسن مقدم انجام داد، کاری بس دشوار و بزرگ بود ولی از آنجا که قربه الی الله بود و همراه باتوکل و نشات گرفته از نام ائمه و یاری گرفتن از آنها بود،‌باموفقیت به انجام رسید صعود به قله دماوند بدون شک برای اولین و آخرین بار بود که اجرا شد. در سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) از چهارده یال کوه دماوند با نام چهارده معسوم با شرکت 5000 کوهنورد از سراسر رده‌های سپاه انجام شد که از 5000 نفر، 4137 نفر آنان موفق به صعود بر بام ایران یعنی قله دماوند شدند و حدیث کسا را انجا قرائت کردند"
1384/ جانشین نیروی هوایی سپاه
در تاریخ 1/7/1384 به عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروهای هوایی سپاه پاسداران منصوب شد.
1385/ رئیس سازمان جهاد خودکفایی سپاه
در تاریخ 25/9/1385 به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد.
1390/ شهادت
در پادگان امیرالمومنین (ع) و در حال آماده‌سازی آزمایش موشکی بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یارانش شهید احمد کاظمی، حسن شفیع زاده، حسن غازی،‌غلامرضا یزدانی ، علیرضا ناهیدی، مصطفی تقی‌خواه و … پیوست.




موضوع مطلب : دفاع مقدس

دوشنبه 91 آبان 22 :: 12:16 صبح

1361/ تاسیس توپخانه سپاه
روایت شهید «عملیات فتح‌المبین تمام شد. من در سپاه شوش وقتی گزارش را به آقا رشید می‌دادم، دیدم آقا رشید باخنده می‌گوید«مقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهی کن. برو سراغ توپخانه». گفتم آقا رشید ما داریم خمپاره را سازماندهی می‌کنیم. در عملیات فتح‌المبین (اگر اشتباه نکنم)148 قبضه انواع توپ‌های روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه 9 تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپ‌ها را بیاوریم و سازماندهی کنیم. شهید بزرگوار حسن شفیع‌زاده اولین نفری بودکه رفتم دنبالش. بعد از عملیات فتح‌المبین از تیپ‌المهدی شوش آوردمش پیش خودم و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهید ناهیدی. این بچه‌های نخبه باهوش را جمع کردیم و توپخانه سپاه راتشکیل دادیم».
راه‌اندازی مرکز تحقیقات فنی توپخانه در اهواز
روایت شهید: "در آن زمان توپ‌های غنیمیتی ما 156 قبضه بود که همه آنها در دشت عباس و چناله به غنیمت گرفته شده‌بودند. ما برادران ارتشی را برای آموزش این توپ‌ها دعوت کردیم که یک تیم از توپخانه‌ ارتش برای ما اعزام شد و وقتی توپ‌ها را دیدند گفتند این توپ‌ها روسی هستند و آموزشی ک ما دیده‌ایم توپ‌های آمریکایی بوده و کاربرد این توپ‌ها را نمی‌دانیم. ما می‌خواستیم از این توپ‌ها در عملیات بیت‌المقدس استفاده کنیم ولی هیچ آموزشی ندیده بودیم. توپ‌های زیادی با مهمات خوبی داشتیم ولی برای ما کارامد نبودند. برادر بهمن چیره دست به دلیل تخصصی که داشتند توپ‌ها را راه‌اندازی کردند و مرکز تعمیر و نگهداری توپخانه راه‌اندازی شد و توپ‌ها راهی عملیات شدند. دومین نفری که به یاری ما شتافت،‌ شهید ناهیدی بود که آموزش‌های لازم را خیلی با حوصله برای استفاده از وسایل غنیمت گرفته شده مثل ترتیل‌های فلزی،‌ دوربین‌های پاکدو و تجهیزات نشانه‌روی به ما دادند"
آغاز زندگی مشترک
پدرش محمود تهرانی مقدم در همین سال از دنیا رفت و حسن با وجود مشغله فراوان در جنگ با اصرار خانواده زندگی مشترک را آغاز کرد.
1362/ راه‌اندازی فرماندهی موشک سپاه
روایت سردار زهدی: «ابان سال 1362 به برادر حسن تهرانی مقدم که صاحب ایده‌های بزرگی در این زمینه بود،‌ ماموریت راه‌اندازی و سازماندهی «فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه» محول گردید».
شلیک توپ به سمت بصره
حضرت امام (ره) با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند. ما در آن زمان فاقد سامانه موشکی بودیم و فقط با توپخانه می‌توانستیم مقابله به مثل کنیم. در جلسه‌ای که سردار مقدم به عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشتنتد،‌ قرار شد شهر بصره را با توپ‌های 130 میلیمتری که حداکثر برد آنها 28 تا 30 کیلومتر بود مورد حمله توپخانه‌ای قرار بدهیم.
1363/ شلیک اولین موشک به سمت عراق
در تاریخ 21/12/1363 اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد. دومین موشک هم در بامداد 23/12/1364 به بانک 18 طبقه رافدین بغداد اصابت کردو موشک بعدی در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود 200 نفر از فرماندهان عراقی را به هلاکت رساند.
روایت سردار زهدی: «وقتی که بنا شد اولین موشک را خود برادران سپاه به سمت بغداد شلیک کنند، با هم به کرمانشاه رفتیم. مقدمات کار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتیم. مرحوم شهید مقدم پیشنهاد کرد اول دعای توسل بخوانیم و بعد از دعا به زبان فارسی با خدا صحبت کرد و گفت: «خدایا ما نمی‌خواهیم مردم عراق را بکشیم. ما می‌خواهیم نظامیان را از بین ببریم که هم ما و هم عراقی‌ها را می‌کشند. خدایا این موشک را باشگاه افسران بزن». موشک شلیک شد و همه پای رادیو نشستیم. پس از چند دقیقه رادیو بی‌بی‌سی اعلام کرد یک موشک باشگاه افسران بغداد را منهدم کرده و تعداد زیادی از افراد حاضر در آن کشته شده‌اند. من پیشانی شهید مقدم را بوسیدم و گفتم این به هدف خوردن موشک نتیجه اخلاص و پاکی تو بود».




موضوع مطلب : دفاع مقدس

دوشنبه 91 آبان 22 :: 12:15 صبح

برگ هایی از دفتر زندگی پدر موشکی ایران

در بحبوحه عملیات مرصاد دیدیم سردار مقدم به عنوان یک خدمه پای یک خمپاره 120 در حال شلیک به سمت دشمن و منافقین است. سردار مقدم یعنی کسی که به عنوان فرمانده موشکی در حال انجام وظیفه بود وقتی ضرورت را احساس می‌کند می‌آید به عنوان یک خدمه 120 به مقابله با دشمن
 

شبکه ایران/ بچه محله سرچشمه، جوانکی لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری که مانند بسیاری از جوانان نسل انقلاب، پاسداری از نهضت را تکلیف خود دانست و به صف سپاهیان روح‌الله پیوست و سرباز فرمانده کل قوا شد.
بعد از شهادت علی (برادرش) در سوسنگرد که از کودکی‌ انس زیادی با هم داشتند، عزمش بیش از پیش جزم شد و با نبوغ بی‌حدش،‌ کاری را شروع کرد که از ساخت خمپاره 60 آغاز شد و تا موشک شهاب 3 رسید. جوانی که در دانشگاه جنگ،‌ فارغ التحصیل شد؛ از صدام تا سران صهیونیستی و آمریکایی برای سرش جایزه گذاشتند و شد کابوس بی‌پایان لشکریان شیطان و امیر لشکریان خدا.
در این گزارش مروری کوتاه داریم بر مقاطع تاثیرگذار زندگی این دانشمند عزیز که اقدامات جهادگرانه‌اش پایه‌گذار بسیاری از پیشرفتهایب فناورانه و بازدارنده گذشته و آینده شد.
 
1338 /تولد در محله سرچشمه
در محله سرچشمه تهران متولد شد. پدرش محمود تهرانی مقدم به پیشه خیاطی مشغول بود.
1345/ اغاز تحصیلات
به علت شغل پدر (خیاطی) به محله شکوفه وسپس به محله بهارستان نقل مکان کرد و مدارس ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند.
1348/ ورود به مسجد زینب کبری(س)
در مسجد زینب کبرای سرچشمه زیر نظر آیت‌الله سید علی لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد،‌ تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفت و به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کرد. این گروه سرود، هسته‌ اصلی گروه سرودی بود که در روز 12 بهمن 57 در فرودگاه مهرآباد به اجرای برنامه پرداخت.
آیت‌الله لواسانی در این باره می‌گوید:«محل ما خیابان امیرکبیر،‌ کوچه آمیز محمود وزیر است. آنجا یک مسجد و یک حوزه علمیه داریم و خانه ما هم کنار مسجد است. وقتی می‌رفتیم برای نماز، کارهای دیگری هم می‌کردیم. مثلا با نوجوانان کارمی‌کردیم و برایشان نامه داشتیم. یک گروه سرود هم درست کرده بودیم که در روزهای انقلاب برای خودش بروبیایی داشت. مسجد پررونقی بود و بچه‌های خوبی در آن رفت و آمد می‌کردند. برخی که نمی‌امدند، کسی را می فرستادم ومی‌گفتم بگویید آقای لواسانی کارتان دارد. به دنبالشان میرفتیم. الحمدالله آن نسل حالا سردار و سرتیپ ومتخصص شده‌اند و برای خودشان بروبیایی دارند خدارا شکر.
سه برادر بودند. محمد آقا که خدا حفظشان کند الان هستند، حاج حسن آقا که یگانه بودند و شهید علی، برادر اینها. مادر خوب و متدینی دارند. خداحفظشان کند. اینها رو اورد مسجد پیش ما. چقدر این جاج حسن آقا با اخلاص بود. ما با اینها مانوس بودیم و برایشان کلاس گذاشته بودیم وبرایشان احکام می گفتیم. جقدر بچه‌های خوبی بودند»
1356/ قبولی در دانشگاه در مقطع فوق دیپلم
در رشته صنایع (برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد.
1357/ همراهی در مبارزات انقلابی
همزمان با اوج‌گیری فعالیت انقلابی تحت تاثیر برادرش محمد به صف انقلابیون پیوست. برادر بزرگترش احمد در این باره می گوید:«در روزهای منجر به پیروزی انقلاب به اتفاق دوستانش در فعالیت‌های زیرزمینی، نارنجک‌های دستی می‌‌ساخت که با استفاده از سه راهی لوله آب تولید می‌شد. شب 22 بهمن در میدان امام حسین (فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد» .
1358/ اخذ مهندسی صنایع
در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک مهندسی شد.

1359/ عضویت در سپاه پاسدران
در اطلاعات منطقه 3 سپاه شمال مشغول به فعالیت شد وتا 31/7/59 در این سمت باقی ماند. در زمان شورش‌های قوی در نقاط مرزی که مهم‌ترین آنها حوادث تجزیه‌طلبانه در کردستان بود و سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد. با این رویکرد تا شهریور 1359 که در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفتیم، حداکثر توان رزمی سپاه تعداد معدودی گردان‌های رزمی بود که با روش‌های چریکی وغیر کلاسیک، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند. سنگین‌ترین سلاحی هم که در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپاره‌انداز و آرپی‌جی و تیربار بود در حالی که همین وضعیت ضد انقلابیون در کردستان، مسلح به توپخانه هم بودند. شاید آمار کل سلاح‌های سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ ژ3 و کلت و ده‌ها خمپاره‌انداز و آرپی‌جی تجاوز نمی‌کرد و این، همه موجودی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
بعد از عملیات ثامن‌الائمه که منجر به رفع محاصره آبادان شد‌، ازجمله غنائم به دست آمده از عراق یک آتشبار توپخانه 155 میلیمتری کشش بود که از جانب دشمن در شمال ابادان بین دارخوین و پل مارد مستقر بود. این آتشبار توپخانه بلافاصله تعمیر و عملیاتی شد و در همان منطقه علیه دشمن به کار گرفته شد. سه ماه بعد در عملیات فتح بستان مجددا یک گردان توپخانه 130 میلیمتری و یک آتشبار 105 میلیمتری پرتغالی ارتش عراق از سوی رزمندگان تیپ 14 امام حسین (ع) اصفهان به غنیمت گرفته شد که این گردان به دستور حسین خرازی (فرمانده تیپ) سازماندهی شده و در عملیات فتح‌المبین در پشتیبانی از گردان‌های مانوری بسیجی مبادرت به اجرای اتش کرد.
این دواتفاق مبدا شکل‌گیری توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
1360/ مسئول تطبیق آتش خمپاره‌ای سپاه در قرارگاه کربلا در عملیات طریق‌القدس
حاج حسن بعد از عملیات ثامن‌الائمه متوجه ضعف اتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد،‌ مدت‌ها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز 1360 طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد. نامه را محسن رضایی(فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) امضا کرد وتحویل حسن باقری داد و حسن باقری آن را به حسن مقدم داد. حاج حسن نامه تایپ شده را خواند و دید طرح خودش درباره ساماندهی خمپاره‌اندازها به منظور پشتیبانی از نیروهای پیاده است. نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجرو فتح سپاه در جبهه‌های جنوب بود: «برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتبیانی کننده آتش‌های خمپاره‌ای سپاه معرفی می‌شوند، لازم است با او همکاری کنید».




موضوع مطلب : دفاع مقدس

دوشنبه 91 آبان 22 :: 12:12 صبح

وصیت‌نامه‌ی شهید جمال دهشور:
"بسم الله الرحمن الرحیم" 
«و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان‌الله علیم خبیر» لقمان 34/

اینک که این نوشته را می‌خوانید، خود در میان شما نبوده و فقط یادی از من خواهد بود. پس بگویم که عصر روزگار سخت و غریبی را می‌گذرانید. را ه پرپیچ و خم و طولانی و توشه اندک، باید رفت و از این زندان خلاصی یافت. مسلمان زندگی کردن در این دنیا و عصر مغشوش و پر از فتنه‌ها، پایمردی می‌خواهد، هدایت از طرف خدا و صبر و استقامت می‌خواهد امیدوارم خدا که این توفیق را نصیب ما بگرداند که هدایت شده و بسوی او راه گیریم و از این ظلمت‌کده به منبع نور و صداقت و پاکی رسیده و از این سرچشمه‌های الهی سیراب شویم.
خداوندا، بار الها، در این دنیا که نتوانستم آنطور که تو می‌خواهی زندگی کنم پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل بدینگونه کفاره گناهان کبیره و صغیره را ادا کرده باشم و خدایا تو می‌دانی که برای همین عازم جبهه‌های جنگ کفر و ایمان و اسلام و شرک و حق و باطل شدم. عازم شدم شاید بتوانم قدمی در راه رضای تو بردارم و پاک شوم و اذن دخول کسب کنم. تا شاید از روی لطف و کرمت مرا از عباد خود قرار دهی.
از تمام دوستان و آشنایان و برادران ایمانی و همکلاسیها و هرکه با او رابطه داشته‌ام امید و انتظار عاجزانه دارم تا اعمال ناشایست، بدخلقی و … مرا بر من ببخشایند تا راه آمرزش گناهان هموار باشد.
 اما چند کلمه‌ای با سازمان عزیز و محترم مجاهدین انقلاب اسلامی، برادرانم که بسیار دوستتان دارم امیدوارم که همیشه فقط و فقط برای رضای خدا کار کنید (همان‌طور که سرلوحه برنامه خود را این بیان کردیم) امیدوارم بتوانید بیشتر از پیش این روایت را در سطح سازمان (درکل مجموعه آن) عملی سازید: طوبی لمن اخلص للله عباده والدعاه ولم یشتعل/ قلبه بما تری عیناه ولمن ینس ذکر الله بما تسمع اذناه.

یکی از بزرگترین دلایل ضربه‌خوردنهای خط امام تفرق و عدم تشکل اسلامی آنها بوده است این هم شاید ناشی از ضعف ایمان قلبی (در عمل)باشد.
سعی شما در قبال سازماندهی و تشکل امت اسلامی نزد خدا مشکور باد، خدا به شما جزای خیر دهد و در کنف حمایت خود قرارتان دهد. اینرا بدانید که می‌دانید عمل اگر خالص باشد نتیجه آن پرثمر خواهد بود پس برای تمام موضعگیریها خدا را بیاد آورید و بدانید که اگر ذره حتی به اندازه خردلی انحراف نیت داشته باشید (که ان‌شا‌الله ندارید و نخواهید داشت) در روز قیامت جوابی برای خدا نخواهید داشت.
اگر در این مدت که با هم کار کرده‌ایم اشتباهی‌، انحرافی خطایی سرزده یا …. مرا ببخشید و برایم از خدا حتماً طلب مغفرت کنید مخصوصاً از نماینده امام بخواهید که برایم از خدا مغفرت بخواهد و بخواهد که حضرت محمد و علی و امام حسین(ع) مرا در روز قیامت شفاعت کنند و او نیز نمازم را هم بخواند (میت) دعا کند که امام زمان من حقیر را از سربازان خود بحساب آورد. به امام امت و قائدمان خمینی عزیزتر از جان بگویید که جمال برای ادای دین به جبهه رفت و از او بخواهید که دعا کند که خدا این را قبول کند. اما به خانواده و مادرم و …
مادر مهربانم! تو بسیار برایمان زحمت کشیدی ما تو را بسیار رنج دادیم خدا اجر جزیل و صبر جمیل بتو عطا فرماید از فراق من ناراحت نباش اگر می‌خواستی گریه کنی برای امام حسین و علی‌اکبر و علی‌اصغر و عباس او گریه کن، خوشحال باش و از خدا بخواه این هدیه را از تو قبول کند، امام حسین خانواده‌اش را برای حفظ اسلام فدا کرد تو هم خوشحال باش و بخواه که فرزندت در راه دین اسلام جان خود را به حق تعالی تسلیم کند و هدیه دهد.
ای خواهران و برادرانم! سعی کنید برای خدا خود را خالص گردانید بفکر آخرت باشید و بدانید که خدا در روز قیامت از اعمال ما سؤال خواهد کرد پس این زندگی پست فانی را به دنیای پر از نعمت الهی و صفا و پاکی او بفروشید، شاید حق برادری را ادا نکرده باشم پس مرا ببخشید.
سعی کنید اسلام را هرچه بیشتر بشناسید و به آن عمل کنید و به همایون و پروین بگویید که خدا برای انسانها هیچوقت سختی نمی‌خواهد پس دستورات اسلام را بشناسید و به آن عمل کنید. به سکینه خواهرم بگویید که فقط برای امام حسین و خانواده اطهرش گریه کند بگو که با ذکر خدا قلب او مطمئن باشد و از بچه‌هایش که دوستشان دارم بخوبی مواظبت و تربیت کند، خدیجه نیز همینطور.
ای پدر عزیزم! تو نیز در حق ما پدری کردی خدا اجرت دهد مرا ببخش و طلب مغفرت می‌کنم. محمود جان تو خوب برادری بودی خدا با سربازان صدر اسلام محشورت کند و از سربازان امام زمان باشی. از دولت چشم‌داشتی نداشته باشید چرا که امثال من بسیارند. موتور و پولها و وسایلم آنطور که رضای خداست به استفاده برسد.
مقداری از پولها را به مستمندان بدهید و مقدار دیگری برای کمک به جنگ‌زده‌ها. اگر غیبت کسی را کرده‌ام امید عاجزانه دارم که مرا ببخشد. از بچه‌های مسجد جزایری می‌خواهم که در دعاهایشان در شبهای جمعه برایم طلب مغفرت کنند.
دست نوشته‌ای از شهید جمال دهشور:
زیر صدای خمپاره و آرپی‌جی‌های بعثی... چند سطر را به عنوان کار واجبی (وصیت) می‌نویسم: به خونین شهر آمدنم برای فرار از زندگی یکنواخت و غیرایده‌آل... از آن است، شاید خدا این آمدن را به عنوان کفاره گناهانم بپذیرد (آمین). 
این عصر، روزگار کمتر انسان را از سبیل‌الله دور می‌کند باید اسلام را برای مردم بازگو کرد (کونوا للناس غیرالسنتکم). باید امتی ساخت که در آن تمام مردم متشکل و مؤمن باشند که (یکی) از ضربه‌هایی که تاکنون اسلام خورده از عدم رهبری و تشکل مردم است. هر چند که اگر ایمان و تقوا در انسان قوی باشد، او کمتر گمراه خواهد شد. مقدار پولی که دارم در راه هدایت مردم خرج شود (از هر راه ممکن).

به محمود – برادرم و... وکالت می‌دهم که پول‌ها و اثاثیه‌ام را در راه رضای خدا به مصرف برسانند از تمام آنهایی که من با آن‌ها همکار و هم صحبت بوده‌ام طلب بخشش از اعمال بدم دارم. انشاء‌الله خدا این آمدن را کفاره گناهانم قرار دهد و مرا از اصحاب و شیعه علی‌ابن‌ابی‌طالب قرار دهد.
از این مجاهد شهید دو وصیت‌نامه موجود است که با مطالعه آنها انسان به اوج متعالی و پاک مردان مسلمان و مجاهد مکتب اسلام پی‌برده و خویش را در برابر اوج ایثار این ستارگان آسمان انقلاب حقیر می‌بیند.

(خبرنامه دانشجویان ایران)




موضوع مطلب : دفاع مقدس

پنج شنبه 91 آبان 18 :: 10:28 عصر

وصیت شهید رتبه 2 کنکور: مسلمان زندگی کردن در این دنیا و پر از فتنه‌ها، پایمردی می‌خواهد

خبرنامه دانشجویان ایران: اگر این فرهنگ و تفکر در جامعه حاکم شود که شهید زنده، گواه و شاهد است و هیچ حزن و اندوهی ندارد و این اندیشه در باور بازماندگان نقش ببندد، به یقین نورانیت شهید در چهره ی آنها هم انعکاس می یابد و آنها را به منزلتی می رساند که روحی زنده و بانشاط خواهند یافت و شاهد خواهند بود اگر آن نور بر تمام وجود بازمانده بتابد و این فرهنگ در او ایجاد شود، در وجود او هم ترسی نخواهد ماند. نگرانی، ناشی از قرار گرفتن در موقعیت‌های ناشناخته است و اگر فرهنگ شناخت موقعیت ها براساس این تحلیل عمیق قرآنی در میان بازماندگان شهدا ایجاد شود، تاثیرات بسیار سازنده و مثبت فکری، اجتماعی و اخلاقی در آنها خواهد گذاشت.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، درک فرهنگ شهادت، نتایجی به بار می آورد که یکی از انعکاسات آن ایجاد جامعه ای پرنشاط و فعال است. یکی از کوشش های اصلی پیامبر اکرم(ص) در ده سال حضور در مدینه که دوره‌ی شهادت بود، ایجاد همین فرهنگ بود. پیامبر(ص) در این راه بسیار موفق بود، زیرا از انسان هایی که جز مفاخرات فردی و خونی چیزی نمی فهمیدند، مردانی ساخت که «شهادت» در راه خدا برایشان آرزو بود و زنانی که اندک مسامحه ای را بر همسران فرزندان و خویشاوندان، درجهاد در راه خدا نمی بخشیدند و با لبخند از جنازه شهیدان شان استقبال می کردند و هیچ گاه نشاط زندگی هم از آنان سلب نمی شد. در دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی از سوی استکبار جهانی، انقلاب اسلامی ایران، شهدای فراوانی داده است. در میان پدران و مادران و همسران و خواهران شهید پروری که عزیزان خود را به جبهه جنگ می فرستادند از این قبیل نمونه ها فراوان داریم و می بینیم و می‌خوانیم.
معرفی:
جمال دهشور در اواخر سال 1338 در شهر اهواز دیده به جهان هستی گشود. کودکی او در سایه ی زحمات بی دریغ خانواده بزرگ شد. از 6 سالگی به مدرسه رفت و آموختن علم را با شوقی وصف ناپذیر ادامه داد. اواسط دوره ی دبیرستان بود، که در خیل یاران امام (ره) قرار گرفت و فعالیت های سیاسی خود را علیه رژیم سلطنتی آغاز نمود.

درست در همان سال ها بود که توسط ساواک دستگیر گشت و پدر تمام نوشته ها و کتاب هایی که ساواک به آن ها حساس بود، را درون باغچه مدفون ساخت و خوشبختانه آن ها در بازرسی منزل چیزی به دست نیاوردند.
پذیرش در دانشگاه تهران:
جمال سال 1356 با رتبه ی دو رقمی به دانشگاه تهران راه یافت و در رشته ی شیمی مشغول تحصیل شد. وی ضمن فراگیری فنون کنگ فو در ساعات حکومت نظامی به پخش اعلامیه و شعارنویسی اقدام کرد.
سال 1357 در جرگه ی افراد کمیته ی استقبال به فرودگاه مهرآباد رفت تا شاهد بازگشت امام امت به کشور باشد. شادی او به حدی بود که بر روی کاپوت ماشین حامل امام (ره) نشست و ما هر سال در ایام الله بهمن تصویر او را مشاهده می کنیم.

همکاری در تسخیر لانه جاسوسی:
پس از پیروزی انقلاب از رشته‌ی شیمی به رشته ی داروسازی گرایش پیدا کرد و در زمان تسخیر لانه‌ی جاسوسی با دیگر یاران همراه شد.

شروع جنگ تحمیلی:
جنگ تحمیلی که آغاز شد جمال بدون تأمل درس را رها کرد و عازم خرمشهر شد و مردانه جنگید. با سقوط خرمشهر به سوسنگرد و هویزه رفت. در این زمان منزل پدرش مورد اصابت گلوله ی توپ قرار گرفت و خانواده به ناچار به تهران مهاجرت کردند. هرچند که خواهران در بخش امداد به مجروحان و برادران در جبهه حضور داشتند.

نحوه‌ی شهادت:
16دی ماه سال 1359 جمال به همراه گروه شهید حسین علم الهدی در هویزه وارد عملیات شدند. ساعتی بعد او از ناحیه ی پا مجروح شد. همان جا نشست و روی زخم را بست. سپس آرپی جی را برداشت، تانک های عراقی را نشانه گرفت. 2 تانک دشمن را منهدم ساخت.

اما کینه‌ی بعثیان او را به خاک انداخت و او خونین بال در روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) مصادف با 17دی‌ماه سال 1359 هجری شمسی، به شهادت رسید. پیکرش چند روزی در صحرای هویزه ماند و سرانجام با اجازه ی پدر به همراه سه تن از همرزمانش همان جا به خاک سپرده شد. امروز خاک گلزار شهدای هویزه توتیای چشم ایرانیان است. جمال 21 ساله به اوج پر کشید تا ایران اسلامی سرافراز بماند.

 




موضوع مطلب : دفاع مقدس

پنج شنبه 91 آبان 18 :: 10:26 عصر
«پسر ایران» برای بار سی‌و‌ششم عمل جراحی می‌شود
خبرنامه دانشجویان ایران:  راوی کتاب «نورالدین پسر ایران» صبح امروز در بیمارستان قمر بنی هاشم تهران مورد عمل جراحی قرار گرفت.
 
سیدنورالدین عافی‌خلجانی راوی کتاب نورالدین پسر ایران لحظاتی قبل از رفتن به اتاق عمل در گفت‌وگویی تلفنی به خبرگزاری فارس در تبریز گفت:  عمل جراحی بر روی چشم چپ و بینی و صورت وی احتمالا به مدت دو ساعت به طول خواهد انجامید.
 
وی گفت: این عمل جراحی در واقع سی و ششمین عمل است که تاکنون در داخل و خارج کشور بر روی این رزمنده دلاور و جانباز 70 درصد آذربایجانی و برادر شهید صورت می‌گیرد.
 
نخستین عمل جراحی بر روی این جانباز دوران دفاع مقدس در سال 1360 صورت گرفت.
 
وی در اواخر سال گذشته نیز  توسط دکتر علیرضا موحدی از جراحان گوش، حلق، بینی مورد عمل جراحی بر روی چشم راست قرار گرفت که موفقیت‌آمیز بوده است.
 
نخستین عمل جراحی بر روی چشم راست وی چندین سال قبل در کشور آلمان انجام گرفت که موفقیت نسبی داشته است.
 
نورالدین پسر ایران در واپسین روزهای سال گذشته توسط دکتر موحدی از ناحیه چشم راست مورد عمل جراحی قرار گرفت که بنا به اظهار خودش موفقیت‌آمیز بوده است.
 
سید نورالدین عافی جانباز دلاور آذربایجانی و برادر شهید اخیراً پس از چاپ و انتشار کتاب نورالدین پسر ایران با انتشار دست نوشته مقام معظم رهبری بر حاشیه این کتاب مورد محبت بسیار قرار گرفت.
 
کتاب نورالدین پسر ایران حاوی خاطرات رزمنده دلاور تبریزی است که توسط معصومه سپهری تدوین شده است و این روزها در بسیاری از محافل سخن از این کتاب می‌رود.
 
سید نورالدین عافی از اهالی روستای خلجان تبریز در سال 59 در سن 16 سالگی عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و در طول 77 ماه حضور مداوم در جبهه‌ها و شرکت در عملیات‌های مختلف برای چندمین بار به شدت از نواحی مختلف بدن مجروح شد و در نهایت به عنوان جانباز 70 درصد و برادر شهید نائل آمد



موضوع مطلب : دفاع مقدس

پنج شنبه 91 آبان 18 :: 10:23 عصر

حدیث دشت عشق 

شهید علی اصغر منصوریان:
خدایا میشه یک روز هم شهادت نصیب ما بشه
شهید علی اصغر منصوریان در سال 1362در تهران متولد شد و در یک خانواده زحمتکش که پدرش از کارگران شهرداری بود و با زحمت و تلاش فراوان سعی در به دست آوردن لقمه حلال برای خانواده اش داشت بزرگ شد.
وی در سال 1382 در مهندسی نیروی زمینی سپاه استخدام شد و از نیروهای مورد علاقه شهید تهرانی مقدم بود او در ناحیه ابوذر با فرماندهی سردار بهشتی و بچه های بسیج حضوری فعال در عرصه راهیان نور داشت و هر ساله برای آماده کردن برنامه های راهیان نور لحظه شماری می کرد و کاروان ها را که اغلب از خانواده شهدا بودند با دل و جان ثبت نام می کرد. شهید علی اصغر منصوریان وقت حضور در مناطق عملیاتی حال و هوایی دیگر داشت و می گفت خدایا میشه یک روز هم شهادت نصیب ما بشه. سرانجام ایشان در تاریخ 21/8/1390 همراه فرمانده خود شهید حسن تهرانی مقدم از فرماندهان دوران دفاع مقدس و فرمانده جهاد خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی(پدر موشکی ایران) بر اثر انفجار در پادگان امیرالمومنین در شهرستان ملارد به همراه جمعی دیگر از پرسنل سپاه به شهادت رسید. به همین مناسبت مراسم اولین سالگرد این شهید (شهدای غدیر) بزرگوار امروز 18/8/91 در مسجد ابوذر واقع در میدان ابوذر بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار می شود




موضوع مطلب : دفاع مقدس

پنج شنبه 91 آبان 18 :: 2:5 عصر

 روایت زیر خاطره‌ای است از شهید محمد ابراهیم  همت که توسط یکی از همرزمانش نقل شده است؛‌ در این خاطره که در سایت نوید شاهد منتشر شده، آمده است:

از دست کریمی، زیر لب غرولند می‌کردم که "اگر مردی، خودت برو. فقط بلده دستور بده." گفته بود باید موتورها را از روی پل شناور ببرم آن طرف. فکر نمی‌کرد من با این سن و سالم، چطور اینها را از پل رد کنم؛ آن هم پل شناور. وقتی روی موتور می‌نشستم، پام به زور به زمین می‌رسید. چه جوری خودم را نگه می‌داشتم؟

ـ چی شده پسرم؟ بیا ببینم چی می‌گی. کلاه اورکتش روی صورتش سایه انداخته بود. نفهمیدم کی است. کفری بودم، رد شدم و جوری که بشنود گفتم "نمردیم و توی این برّ و بیابون بابا هم پیدا کردیم" باز گفت "وایسا جوون. بیا ببینم چی شده." چشمت روز بد نبینه. فرمانده‌مان بود؛ همت. گفتم "شما از چیزی ناراحت نباشید، من از چیزی دل خور نیستم. ترا به خدا ببخشید." دستم را گرفت و من را کنارش نشاند. من هم براش گفتم چی شده.

کریمی چشم غره‌ای به من رفت و به دستور حاجی سوار موتور شد و زد به پل، که از آن طرف ماشینی آمد و کریمی تعادلش به هم خورد و افتاد توی آب. حالا مگر خنده حاجی بند می‌آمد؟ من هم که جولان پیدا کرده بودم، حالا نخند و کی بخند. یک چیزی می‌دانستم که زیر بار نمی‌رفتم. کریمی ایستاده بود جلوی ما و آب از هفت ستونش می‌ریخت؛ حاجی گفت "زورت به بچه رسیده بود؟"

ـ نه به خدا، می‌خواستم ترسش بریزه. 

ـ حالا برو لباست رو عوض کن تا سرما نخوردی؛ خیلی کارِت داریم. از جیبش کاغذی در آورد و داد به دستم و گفت "بیا این زیارت عاشورا رو بخون، با هم حال کنیم." چشمم خیلی ضعیف بود، عینکم همراهم نبود و نمی‌توانستم این جوری بخوانم. حس و حالش هم نبود.

گفتم "حاجی بیا خودت بخون و گریه کن. من هزار تا کار دارم." وقتی بلند شدم بروم، حال عجیبی داشت؛ زیارت را می‌خواند و اشک می‌ریخت...




موضوع مطلب : دفاع مقدس

دوشنبه 91 آبان 1 :: 2:50 عصر

تقدیم به حضرت علمدار؛ عباس بن علی(ع
هفته دفاع مقدس آمد و رفت اما برای نسل من، هفته دفاع مقدس، مناسبتی در تقویم نیست؛ همه تقویمها تقدیم خاک پای مادران شهدا . تقویم ما با همه بزرگیاش بخشی از دفاع مقدس است. میخواهم روزگار نباشد، اگر خون شهید نباشد، و نیست. روزگار، روزگار نیست اگر سربند یازهرا(س) نباشد. برای نسل من، دفاع مقدس کلیشه نیست که در قفس گیومهها گرفتار شود. نسل من با جنگ زندگی میکند و جبهه را زندگی میکند. نسل من عاشق مجنون است. ما فکر میکنیم فرمانده جنگ، مادر محترمه حاج احمد متوسلیان است. وزیر دفاع مقدس ما آن نوجوان پایینشهری است که در شناسنامه خود دست برد تا در نبرد تن و تانک، همه پیکرش قطعهقطعه شود، خاکستر شود، بسوزد، آسمانی شود تا مبادا لازم شود ما به «آقازادهها» دقیقا بر همین وزن، چیز دیگری بگوییم.
هزینه جنگ را بزرگترین بانک جهان اسلام نداد، ملیگراها ندادند، تجارت پیشهها ندادند، دلالهای پسته و فرش ندادند، آخوندهای اشرافی ندادند، مرفهین بیدرد ندادند. پدرم در جبهه ساندیس سیب میخورد که قیمتش با انحراف دلار، بالا و پایین نمیرفت. هزینه جنگ را قلک رقیه داد و پول خرد سمیه. بسیجیها برای رد شدن از عرض اروند، کشتی تفریحی نگرفتند. جزر و مد اروند، وحشی بود اما چند تکه طناب که قیمتی نداشت. میرسید به پول ما پایینشهریها. اقیانوس، دل بسیجیها بود و دریا، دیده بارانیشان. دیروز در جبهه، چند شانه تخممرغ دختر روستا، لشکری را سیر میکرد. دولت مهرورز، دولت عشق بود در جبهه فاو. و عظمت هیچ الامارهای منحرف نکرد رد پای فتح را. رئیس تبلیغات جنگ، بلندگوی لندکروز حاجبخشی بود که ضد گلوله نبود. داماد آدم در آتش بسوزد، بهتر از آن است که فرزند آدم، دودمان سابقه آدم را بر باد دهد. عدهای حتی بر تن تشریفات «دامت برکاته» جلیقه ضد گلوله میپوشانند! محافظ شخصی پدر من در جبهه الی بیت المقدس، شاید مورچهای بود که خدا در سوره «نمل» قصهاش را نوشت. مورچه منیت ندارد. شن منیت ندارد. مادر حاج همت، مادر حاج همت است اما منیت ندارد. منیت دارد میکشد عدهای را. در خاطرات فلانی، جلد ازل خواندم: «من بودم که خدا را آفریدم و در روح خدا دمیدم انقلاب اسلامی را!» تا سید شهیدان اهل قلم هست، ما اصلا «روایت زهر» نگاه نمیکنیم. آقازادهها بعد از شنیدن نام کانال، به سوئز فکر میکنند اما در کانال کمیل، «آقازادههای شهادت»جملگی لبتشنه رفتند. قمقمه آب نداشت، قلک پول نداشت، جنگ سخت شده بود و بابا شهید شده بود، همراه محافظش. ما هرگز خیال نمیکنیم امام جنگ فقر و غنا، اهل قطعنامه بود. آقازادههای خمینی، بچههای کربلای 5 بودند. آقازادهها بسی گنج بردند در آن سال هشت! ما ایمان داریم که خرمشهر را خدا آزاد کرد. ما باور داریم که «ولایتفقیه» کلیدواژه وصیتنامه همه شهداست. برای ما هنوز هم جبهه، همان جبهه است… و اگر این همه تحریف جنگ است، بگذار آقای هاشمی به ما بگوید «جبههندیدهها». بزرگترین جبههندیده، خمینی بود که گاهی بدتر از ما تحریف میکرد جنگ را و میگفت: «رهبر ما آن طفل 13 ساله است که…».
آری! عباس بنعلی(ع) هم جبهه بدر و احد و خیبر را ندیده بود. حتی جبهه در و دیوار را ندیده بود. کوچه را ندیده بود. با این همه حسین(ع)، علمداری جز اباالفضل(ع) نداشت. در هر دورهای عدهای جبهه ندیدهاند. ما در شکم روزگار بودیم 15 خرداد. جنگ که شد صفیر بمباران، گهوارهمان را شکست. برگشتن تابوتها دلمان را شکست. ما فرزندان شهدا جبههندیدهایم!

قدیانی
وطن امروز/ 10 مهر 1391




موضوع مطلب : دفاع مقدس

دوشنبه 91 مهر 17 :: 10:25 عصر
< 1 2 3 4 5 >> >

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت