خا نه دوست آخرین مطالب
سنگر ، پلاک ، اسلحه ، پوتین پای او پیچیده در تمام دوکوهه صدای او سجاده ای به رنگ افق – رنگ لاله ها پهن است رو به روی شهادت برای او تسبیح ، عطر جبهه و سر بند یا حسین اشک ، استغاثه ، ندبه ، دل با صفای او تکبیر ، شور و حال شهادت ، خدا ، بهشت می شد خلاصه نام وفا در وفای او عاشق تر از همیشه به پرواز بی غرور ترکش ، گلوله ، سینه ی بی ادعای او پل شد جلوتر از همه سردار خط شکن خون ، شوق آسمانی و حالا عزای او ناباورانه می رود از ذهن لحظه ها موضوع مطلب : مردی بالای درخت چتار رفتو چون به شاخه ی آخر رسید، باد تندی وزیدن گرفت. مرد به وحشت افتاد و سر به آسمان برداشت که حالا دوستان خودمون نتیجه گیری کنیم آیا ما هم در زندگی با خداوند متعال معامله می کنیم؟ موضوع مطلب : ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم. من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، و مهم نیست که چه کار می کنید، که هستید و کجا زندگی می کنید؛ اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند، هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت. دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد. عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید. اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود. بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید. این عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند. موضوع مطلب : اي شروع شعر من در نام تو لحظه ي پرواز من از بام تو در حضورت عشق پيدا مي شود سنگ قلبم با تو صيدا مي شود ساقي ميخانه ي عباد مست رحم بنما و بگير از من تو دست اين پريشي عاقبت شد سهم ما كاش آيد عشق تو در فهم ما بارالها! اين گناه از ما مگير دل و ديده هر دو در بندش اسير اين خطا از جانب ما هم نبود چشم زيبابين تو عقلم ربود تا كه روي مه رخ زيبا بديد جامه خود را به دست خود دريد حال ديگر اختيارش پر كشيد از همان روزي كه جامش سر كشيد اهل عالم گر كه رسوايي بد است وين تباهي در نظرها هم رد است چاره اي ديگر براي ما نماند عشق ما را تا جنون هر دم كشاند موضوع مطلب : اصل نماز امری توقیفی است یعنی خداوند اون رو به این کیفیت قرار داده... اما دفعات اون در شبانه روز توسط رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) از خدا تخفیف گرفته شد. در تفسیر المیزان حکایت تخفیف نمازهاى واجب روزانه از پنجاه نماز به پنج نماز این گونه نقل شده که... حضرت رسول در آسمان نمازی خواند... سپس فرمود بعد از نماز، ابری مرا فرا گرفت به سجده افتادم پروردگارم فرمود: من بر همه انبیاى قبل از تو پنجاه نماز واجب کرده بودم همان پنجاه نماز را بر تو و امتت نیز واجب کردم این نمازها را میان امتت بجا آور، رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم) مى گوید: من برخاسته به طرف پایین به راه افتادم ... به موسى برخوردم ... گفتم: پروردگارم فرمود: بر هر پیغمبرى پنجاه نماز واجب کردم، و همان را بر تو و بر امتت نیز واجب کردم، موسى گفت: اى محمد امت تو آخرین امتند، و نیز از امت های پیشین ناتوانتر...، پروردگار تو نیز هیچ خواسته اى برایش زیاد نیست و امت تو طاقت این همه نماز را ندارد برگرد و درخواست کن که قدرى به امت تو تخفیف دهد. سپس فرمود: من به سوى پروردگارم برگشتم تا به سدرة المنتهى رسیدم در آنجا به سجده افتادم ، و عرض کردم پنجاه نماز بر من و امتم واجب کردى نه من طاقت آن را دارم و نه امتم پروردگارا قدرى تخفیفم بده، خداى تعالى ده نماز تخفیفم داد، ... تا آنکه به پنج نماز تخفیف گرفتم ... نزد موسى آمدم، و داستان را گفتم، گفت: این هم زیاد است طاقتش را ندارید، گفتم: من دیگر از پروردگارم خجالت مى کشم، و زحمت پنج نماز برایم آسانتر از در خواست تخفیف است، اینجا بود که گوینده اى ندا در داد: حال که بر پنج نماز صبر کردى در برابر همین پنج نماز ثواب پنجاه نماز را دارى، هر یک نماز به ده نماز و هر که از امت تو تصمیم بگیرد که به امید ثواب کار نیکى بکند اگر آن کار را انجام داد ده برابر ثواب برایش مى نویسم ... . موضوع مطلب : استادی درشروع کلاس درس ، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند.بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا" وزنش چقدراست . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتداستاد پرسید خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد؟ یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟ شاگرد دیگری جسارتا" گفت : دست تان بی حس می شود عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند . و مطمئنا" کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدنداستاد گفت : خیلی خوب است . ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است ؟ شاگردان جواب دادند : نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود ؟ درعوض من چه باید بکنم ؟شاگردان گیج شدند . یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذاریداستاد گفت : دقیقا" مشکلات زندگی هم مثل همین است اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید ، به درد خواهند آمد اگر بیشتر از آن نگه شان دارید ، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود .فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب ، آنها را زمین بگذارید به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید. دوست من ، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری زندگی همین است موضوع مطلب : چقدر بده به دیگران دروغ بگیم چقدر بده در برخورد با دیگران تظاهر کنیم چقدر بده از اعتماد همدیگه سوء استفاده کنیم چقدر بده دل دیگران رو به درد بیاریم چقدر بده که با کارهای بچه گانه خود شخصیت دیگران را زیر پا له کنیم و چقدر بده حرمت دوستیمان را فراموش کنیم و بدتر از همه با احساسات دیگران بازی کنیم موضوع مطلب : باز کن پنجره را بوی رضا می آید ضامن آهو
موضوع مطلب :
ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم مهمان تو و سفره احسان تو بودم
موضوع مطلب : خدایا، چگونه میتوانم روی به سوی تو بیاورم و زبان به حمد وثنایت بگشایم درحالی که خود از کرده خویش آگاهم . چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد و پیمانی که با تو بستهام وفادار نبودهام. چگونه می توانم طلب عفو و بخشش کنم درحالی که هنوزشعلههای عصیان در درونم فروزان است. بارالها ، چگونه میتوانم روی به توبه آورم در حالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم. بارالها ، توازعلاقهی من نسبت به خودت آگاهی و می دانی که چقدرمشتاق رسیدن به توام ولی هروقت که تصمیم گرفتم که به سوی تو بیایم گناه به سراغم آمد و مرا از تو دور ساخت. همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو را به من نداده است. بارالها، می ترسم، از خویش و از این سرنوشتی که درانتظار من است . میترسم از این بیابان و شوره زاری که در پیش روی من است . می ترسم که مرگ به سراغم بیاید و آرزوی رسیدن به تو را این باراو از من بستاند. پس ای پروردگاربیهمتا به لطف و کرم خویش مرا از مرداب رهایی ده و توانی ده خویشتن را از هرچه بدی است پاک کنم. خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن را تجربه کنم موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |