خا نه دوست آخرین مطالب
یوسف را از یعقوب جدا کردند ، درد فراق یوسف ، یعقوب را از پا درآورد و از گریه زیاد یعقوب کور شد . یعقوب یوسف را دوست داشت و به او عشق می ورزید ، پیامبر خدا بود ولی امتحان الهی سخت بود و طاقت فرسا . یوسف پادشاه مصر شد و خدا یوسف را به یعقوب برگرداند چشم یعقوب روشن شد ، خوشحال شد ، به وصال فرزندش رسیده بود . حسین علی اکبر را دوست می داشت وقتی به قد و بالایش نگاه می کرد جدش رسول الله(ع) را بیاد می آورد . روز عاشورا جوانش راهی میدان شد با لبی تشنه ، حسین همه امیدش را به میدان فرستاد . وقتی علی اکبر از میدان برگشت لبانش خشکیده بود ، طلب آب کرد حسین زبان خشکیده اش را در دهان فرزند گذاشت و دوباره او را راهی میدان کرد . علی اکبر از حسین جدا شد و وقتی حسین چشمش به جوانش افتاد فرقش شکافته بود و آنقدر تیر و نیزه به او اصابت کرده بود که حسین نتوانست او را به خیمه بیاورد . اسماعیل تشنه بود ، بی تابی می کرد ،هاجر بدنبال آب برای طفلش ، بین صفا و مروه ، هفت بار رفت و برگشت ، اسماعیل از تشنگی پای کوچکش را بر خاک می خراشید به حالت تلظی افتاده بود یعنی از بی رمقی فقط می توانست دهانش را مانند ماهی از آب گرفته شده باز و بسته نماید ، چشمه آبی از زیر پای اسماعیل سرازیر شد هاجر طفلش را سیراب کرد ، هاجر آب نوشید و به طفلش شیر داد و خوشحال شد . علی اصغر روز عاشورا تشنه بود به تلظی افتاد ، حسین او را برداشت ،روی دست گرفت تا لشکریان یزید به بی گناهیش رحم کنند و سیرابش نمایند ، تیری سه شعبه گلوی اصغر را شکافت و بالای دست پدر سیراب شد . حسین دلش سوخت ، خون علی اصغر را به آسمان می پاشید . زینب عزیز و محترم بود در مدینه با عشق حسینش زنده بود ، دختر علی بود ، فخر زنان مدینه ، جوانان بنی هاشم ، عباس ، علی اکبر ، پسرانش در طول مسیر تا رسیدن به کربلا به او خدمت می کردند ، او را بر کجاوه سوار و پیاده می نمودند ، بعد از ظهر عاشورا دیگر نه حسینی برایش مانده بود نه عباسی و نه اکبری و نه پسری . اسیر دست دشمن ، محرمی نبود که او را کمک کند بر کجاوه سوار شود . دانستی که چرا تا این حد حسین نزد خدا منزلت دارد و خدا فرشتگانش را هم به عزای حسین می فرستد ؟ چون حجم مصیبت حسین بالا بود و هیچ پیغمبری مانند حسین به مصیبت و سختی نیفتاد . خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی در لحظه ای که ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل گذاشت خداوند امتحان را بیش از این پیش نبرد و او را از ذبح اسماعیل بازداشت و او را به ذبح اکبر وعده داد ولی علی اکبر حسین روی زانوی پدر صیحه ای کشید و جان داد . فرزندان حسین کوچک و بزرگ روزعاشورا ذبح شدند قطعه قطعه شدند دستهای برادرش عباس را بریدند و عمود آهنین بر فرقش نواختند و تیر به چشمش زدند . خودش را با لب تشنه سر بریدند و او ذبح اکبر بود بجای اسماعیل . السلام علیک یا ذبیح الله . از سایت((معجزه قلم)) موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |