خا نه دوست ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آخرین مطالب
شهادت لاجوردی کم کاری نهادهای امنیتی بود؟ شبکه ایران: سفارش کرده بود یک دوچرخه 28 خوب پیداکنم، اما در بازار فقط دوچرخههای 28 چینی پیدا میشد. از تحویل دوچرخه یک ماه نگذشته بود که احسان پیغام آورد،« پدرجان میگوید سر ما را کلاه گذاشتی، دیروز رکابش کنده شده.» به گمانم این قصه تکراری زندگی او بود که مطلوبش با واقعیتها فاصله بسیار داشت. از درد کمر و گردن و...او که یادگار شکنجههای سبوعانه ستمشاهی بود، خبر داشتم. مانده بودم چطوری میخواهد دوچرخه سوار شود. اما ترجیح میداد با دوچرخه برود. شاید به خاطر شلوغی بازار بود و ترافیک مشهورش. به هر حال از دوچرخهاش راضی نبود و می گفت، «مثل دوچرخههای قدیم نیست.» از حاج مرتضی، برادر کوچکترش، شنیده بودم که از دوران مدرسه و شاید قبلتر با هم با دوچرخه دو ترک رفت و آمد میکردند و حالا هم گاهی که دوچرخه جوابش را نمیداد، کنار برادر، سوار وانت او میشد. این شیوه رفت و آمد او صدای بسیاری را درآورده بود، علی الخصوص که شایع شده بود در لیست مشهور، نامش در الویت است و احتمال ترورش بالا و او همراه با شوخیهای خاص خود، از پاسخ به معترضین طفره میرفت. یک بار که اعتراضها برایم غیرقابل هضم شد، یکی از دوستانش می گفت که در روزهای اوج درگیری با منافقین، در سالهایی که عطش ترور او در سازمان بسیار بالا بود، گاه در پشت موتور دوستان در شهر تردد میکرد تا هم از نزدیک واقعیتها را ببیند و هم روشی را در پیش بگیرد که دشمن حتی گمانش را نمیبرد. او میگفت حتی یک بار در پمپ بنزین، وقتی روی ترک موتورم سوار بود، شنیدم که یکی به دیگری میگفت این آقا چقدر شبیه لاجوردی است. بعد از شهادتش زیاد شنیدم کسانی در باره عدم رعایت مسائل امنیتی توسط او شکوه میکردند، ولی اینها در واقع روشهای منحصر به فرد وی و از پیشرفتهترین روشهای برخورد با تیمهای شناسایی منافقین بود. او که خود در حد اجتهاد تحصیلکرده بود و نگاه ویژهاش در تقید به مرزهای دین بدون هیچ ملاحظهای زبانزد بود، بیشک مقید به دستور الهی بود که «ولا تلقوا انفسکم الی تهلکه». مگر نه آنکه به رغم تأکید مکرر به استفاده از ماشین ضد گلوله، از آن سرباز میزد و زمانی که یک بار ناگزیر به استفاده از آن شد، خود در ماشین دیگری در پشت ماشین ضد گلوله حرکت کرد و پس از کشف تیم ترورش در میانه جاده، در بازجویی از منافقین شنیده بودند که به ما خبر رسیده بود در چنین زمانی ماشین ضدگلولهای عبور خواهد کرد که باید آن را با آرپیجی بزنید. گمان میکنم شهید لاجوردی در میان مردم بودن را امنتر از امنیت در حصارهای پولادین قرار گرفتن میدانست. او این شیوه را به معنی امنیت فردی می دانست و امنیت جامعه را نیز مستلزم حضور در میان مردم میدید. همین حضور در میان مردم بود که ایدههای بکری را برایش فراهم میکرد، ایده مدیریتسازی برای رهایی مردم از چنگال بوروکراسی اداری، ایده اشتغالزایی برای زندانیان، برای مبارزه با علت و معلول و.... و جالب آنکه خود را نیز در نوک پیکان این ایده قرار میداد. اگر مدیریت سالمی را برای تکریم ارباب رجوع و بالا رفتن بازده اداری پیشنهاد میداد، خود نیز صندلیاش را نزدیکتر از همه به در ورودی قرار میداد تا رنجش سؤالات نامربوط مراجعه کنندگان، بر کارمندان تحمیل نشود. اگر اشتغالزایی زندانیان را پیشنهاد میداد، خود نیز در کنار آنها به دوختو دوز میپرداخت و چنان ماهرانه میدوخت که تا مدتها پس از شهادتش نیز همچنان دست دوزهای او بر تن دوستان و اقوام بود. سخن از نگاه امنیتی ویژه او بود. بخشی از این نگاه اینگونه بود که جان من هیچ برتری نسبت به دیگران ندارد، از همینرو بود که حاضر به پذیرش محافظ نبود. بارها بر در حجرهاش در بازار به شوق زیارتش رفته بودم و برایم جای بسی نگرانی بود که بسیاری از همسایهها و مراجعین، او را و سوابقش را از من بهتر میدانستند و زمانی که خطر حضورش را در آنجا یادآور میشدیم، پاسخ روشن بود، «چه کار کنم؟ در خانه بنشینم؟» شهید لاجوردی، خطر را کوچک میانگاشت و بر خلاف ادعای برخی که معتقدند او تحلیلش این بود که سازمان دست به ترور نمیزند، بارها شنیده بودم که به مزاح به برادرش اشاره میکرد که تنومند است و گلوله از او عبور نمیکند. خارج از شوخ طبعیهایش نیز دقتهای عملی بسیاری را در حد بضاعت خود رعایت میکرد، اما سؤال بیپاسخ برای من این است که آیا نهادهای امنیتی ذیربط نیز که از اعزام تیم ترور او به کشور مطلع بودند، توان خود را برای حفظ او به کار بستند؟ جواب این پرسش شاید شاه کلید بسیاری از حوادث سالهای 77 و 78 ، همچون شهادت صیاد شیرازی و18 تیر باشد. موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |