خا نه دوست آخرین مطالب
چشم به راه سپیده تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه «غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را الماس جاری گویا زبان بی زبان واژه هایی مثل غزل با شعر دلها آشنایی من در حضور غیبتم محبوسم اما تو در بسیط بحر اشعارم رهایی بهتر بگویم، من زتو آکنده هستم از جان به جز تو در تنم نی رد پایی حس می کنم بی تو غزلهایم عقیم است کی مریم شعر مرا رخ می نمایی باید غزلهای غریبی گفته باشی اینسان که با فرهنگ دلها آشنایی می شد بمیرم تا ز تو غایب نباشم هم می شود من زنده باشم تا بیایی ای سبز باورتر، ز هرچه سبز روشن ای آبی احساس ای رنگ خدایی از شاهباز شعر چشمانت عجب نیست کاینسان زپشت پرده هم دل می ربایی مثل سکوت بیستون، پرشور و زخمی مثل صدای خسته فرهادهایی «ای ناخدای باخدای» بحرپیما در وادی حیرت چو خضر رهنمایی نذر ضریح چشم تو الماس جاری از چشم بیمارت نصیبم کن شفایی زنجیره دلهای عاشق فرش راهت زیرا کلید قفل مشکلهای مایی کرج- محمدعلی جعفریان (عاشق) لهجه باران بگذار تا به لهجه باران بخوانمت مانند عشق از دل و ازجان بخوانمت تا کوهها صدای مرا منتشر کنند همراه بادهای پریشان بخوانمت چشمم سفید گشت و تو از ره نیامدی یعقوب وار یوسف کنعان بخوانمت بگذار تا به یمن ظهورت بهار محض برگوش شاخه های زمستان بخوانمت آهنگ التهاب سراب است در دلم بگذار تا به لهجه باران بخوانمت سهیلا باقریان موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |