سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

حکمت های قرآنی

از شنیدن این حرف خجالت می کشم!

مردی نزد حکیمی آمد و اظهار داشت: ای حکیم! مادری دارم که پیر و بیمار است خیلی پرتوقع می باشد، دائم غر می زند و گاهی ناسزا هم می گوید!

حکیم اظهار داشت: به او احترام بگذار و خواسته هایش را برآورده ساز!

مرد گفت: برآورده ساختن حوایج او را به فرزندانم سپرده ام، شب که به منزل می رسم از همه آنها گله دارد!

حکیم گفت: سعی کن با برنامه ریزی مناسب مدت بیشتری را در کنار او باشی، با او ملاطفت کنی و سختی های طول روز را از دلش درآوری. ضمنا هر روز یک یا دو نفر از بچه ها را مامور برآورده ساختن نیازهایش بنما. از همسرت هم در این زمینه یاری بگیر.

مرد اظهار داشت: می خواهم او را به خانه سالمندان ببرم!

حکیم نگاه عاقل اندر سفیهی به مرد کرد و آه عمیقی از دل کشید و گفت:

نمی فهمم چه می گویی!! خجالت می کشم چنین حرفهایی را بشنوم!

مرد کمی من و من کرد و گفت: چه عیبی دارد؟ در آنجا راحت تر از خانه ما است، هم خودش راحت است هم ما!

حکیم گفت: شما ممکن است راحت تر باشید اما خودش هرگز راحت تر از زندگی در منزل شما نخواهد بود! او، هر چقدر هم که سختی بکشد، وقتی شما و فرزندانتان را می بیند و احساس می کند برایش کاری انجام می دهید و دوستش دارید، آرامش می یابد اما در خانه سالمندان...

حکیم به اینجا که رسید کلامش را قطع کرد و دوباره آه بلندی کشید و گفت: نمی فهمم چه می گویی، خجالت می کشم چنین حرفهایی را بشنوم!

سپس به مرد اظهار داشت: روزی مردی با پدرش به حمام رفت. در حمام پدرش به او گفت: پسرم! تشنه ام!

مرد لیوان آب ولرمی آورد و به او داد. پدر آب را نوشید و اشک در چشمانش جمع شد. پسر گفت: چی شد پدر؟!

پدرش گفت: پسرم! سی سال پیش من و پدرم به همین حمام آمدیم؛ پدرم از من آب خواست. من دویدم و برای او آب سردی آوردم. من که برای پدرم آب سرد آوردم، چنین روزی دارم که می بینی، وای به روزگار تو که آب ولرم برای من آوردی!!

مرد گفت: منظورتان این است که من آدم بدی هستم؟!

حکیم گفت: نمی خواهم خوب و بد کنم؛ خودت باید تکلیف خودت نسبت به بهترین گوهرهای دریای زندگیت، یعنی پدر و مادرت را خوب بدانی. اینها این قدر مهم و معتبرند که خداوند متعال بلافاصله پس از فرمان دادن به مردم به پرستش خودش، از آنها خواسته است که به پدر و مادرشان کمال محبت را داشته باشند سپس آیات 24 و 23 سوره اسراء را تلاوت کرد:

و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف ولاتنهرهما و قل لهما قولاکریما و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمها کما ربیانی صغیرا.

و پروردگارت فرمان داده است که: جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها نکن و به آنها فریاد نزن و با آنها لطیف و سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو. و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنها فرود آور و (برایشان دعا کن و) بگو: پروردگارا! همان طوری که آنها مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمت خویش آنها را قرار بده.

مرد گفت: یعنی این قدر خداوند درباره پدر و مادر سفارش فرموده است؟ نمی دانستم! چشم حاج آقا! همان طور که شما فرمودید عمل می کنم و با دیده منت از مادرم نگهداری خواهم کرد.

حکیم گفت: مطمئن باش که پاداش دنیوی و اخروی فراوانی خواهی برد، برو موفق باشی. مرد خداحافظی کرد و رفت و حکیم زیر لب زمزمه کرد:

در حالی که مادران فردا را شیر می دهند، فرزندان...

خدایا! از سر تقصیرات همه ما درگذر! آمین یا رب العالمین.

عباسعلی کامرانیان




موضوع مطلب :

شنبه 89 بهمن 16 :: 12:8 صبح

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت