خا نه دوست ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آخرین مطالب
پلورالیسم ؛مسلخ حقیقت سیدمحمدکمیل حسینی رستمی درابتدای بحث لازم است تعریفی از پلورالیسم یا تکثرگرایی ارائه دهیم. زیرا از این موضوع تعاریف مختلفی می شود و برخی از تعاریف مطرح شده آن ممکن است از دیدگاه ما نیز پذیرفتنی باشد. اما ما تکثرگرایی را به عنوان یک طیف تعریف می کنیم که در یک سمت آن «همه حقیقتی» و درسمت دیگر آن «هیچ حقیقی» وجود دارد و دراین بین درجات مختلفی از تکثرگرایی را می توان دید و اگر تفکری قرار باشد تا حدی از تکثرگرایی بپذیرد و بیشتر و یا کمتر از آن را رد کند نیاز به اقامه دلیل برای آن دارد. باید اضافه کرد که تکثرگرایی تنها در مقام ذهن نیست بلکه در مقام عمل نیز می باشد به این معنا که هم اختلاف در اندیشه ها را می پذیرد و هم اختلاف در فعل ها را. این نکته را نیز اضافه می کنم که آنچه به عنوان جرم در برخی از کشورها تلقی می شود ابراز یک فکر است که خود عمل تعریف شود اما با فرض تفتیش عقاید و مسائلی شبیه به آن می توان محدودیت در عقیده را نیز ممکن دانست. به هرحال چه تکثرگرایی در دو شکل همه حقیقتی و هیچ حقیقتی تعریف شود بی بند و باری فکری و عملی به بار می آورد و انسان را از مسئولیت شناخت حقیقت ومعرفی حقیقت و تلاش برای اجرای حقیقت رها می سازد، زیرا اگر همه بر حق هستند یا هیچکس بر حق نیست یا نمی توان به حقیقت رسید و یا تعابیر دیگری از این دست، پس دلیلی وجود ندارد که انسانی خود را بر حق بداند و درمسیر آن تلاش کند و این بی غیرتی بزرگ مدرن است که بی تفاوتی نسبت به حقیقت را ایجاد می کند. و یک انسان را که ممکن بود تبدیل به موجودی بشود که برای احیای حقیقت و حاکمیت آن در تمامی مصادیقش (مبارزه با شرک، جهل و ظلم) تمام زندگی خود، مال، جان، آبرو و حتی فرزندان و عزیزان خود را فدا کند تبدیل به انسانی می کند که وصول به حقیقت را غیرممکن می داند و در نتیجه تلاشی نیز برای معرفی و برپایی آن انجام نمی دهد و همین جا مسلخ حقیقت است. برای نمونه اگر حضرت ابراهیم(ع) میان بت پرستی و یکتاپرستی تفاوتی قائل نبود و هردو را به یک میزان حق می دانست و دلیلی برای مبارزه با این جهالت نمی دید دیگر لزومی نداشت که بتها را بشکند و به مبارزه با آن برخیزد و آتش را به جان بخرد و با زن و فرزند آواره کوه و بیابان شود. شاید یکی از دلایلی که تمدن غرب و امپریالیسم در بوق تکثرگرایی می دمد همین باشد زیرا وجود روح مسئولیت درانسانها با امیال و اهداف تمدن غربی چندان سازگار نیست و او مصرف کنندگان و کارگران و مدیران و سربازان و وکیلان و... بی مسئولیت و بی رگ را بر آنها که در مبارزه با ظلم و جهل تعصب دارند ترجیح می دهد. تمدن غرب ترجیح می دهد که کارگری کار کند بدون آنکه بپرسد چه را تولید می کنند و برای که و سربازی بجنگد بدون آنکه بپرسد که را می کشد و چرا و... البته ممکن است این ایراد مطرح شود که اگر هرکسی خود را بر حق بداند و درمسیر آن تلاش کند جنگ و ناآرامی ایجاد می شود اما باید گفت که مگر تنها مسیر مبارزه برای حق جنگ است مگر شما با تمامی ناحقی ها به یک میزان مبارزه می کنید گاهی یک ظلم درحد دزدیدن یک تخم مرغ است گاهی کشتن یک انسان و نحوه مبارزه با هرکدام نیز به یک شکل نیست. قرنها انسانهایی با وجود اختلاف در اندیشه و عمل در کنار هم زندگی کرده اند و اختلافات خود را درمقام تفکر با هم مطرح کرده اند ولی به جنگ و خونریزی نینجامیده است و حتی در برابر دشمن بیرونی با هم متحد و یک دل شده اند پس معنای حق خواهی و حق طلبی الزاما به معنی جنگ و خون ریزی نیست و می تواند در قالبهای دیگری جلوه کند. و در همین مسیر حق خواهی است که محمد(ص)، علی(ع) معنا می گیرند و قیام حسین(ع) شکل می گیرد و عظمت و ولایی اندیشه ها و افعالی چون امر به معروف و نهی از منکر در تفکر اسلامی خودنمایی می کند. موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |