با تو باید خلق را همراه میکرد آن زمان
از خطرهای مسیر آگاه میکرد آن زمان
دستهای خدعه در هر آستین را یک به یک -
باید از دامان تو کوتاه میکرد آن زمان
راه یک راه است و لابد آن همه بیراهه را -
این چنین باید جدا از راه میکرد آن زمان
در غدیر خم چرا دست تو را بالا گرفت ؟
دانه را باید جدا از کاه میکرد آن زمان!
گاه با یک اشتباه از دور خارج میشویم!
با علی هستیم اما از خوارج میشویم!
مرد از این معرکه نامرد بیرون میرود!
کوه رویین تن از آن با درد بیرون میرود!
کوه هم ریگ روان گردد از این بار گران!
از درون آتشفشان گردد از این بار گران!
درد را تا آخر این راه نتوانم کشید!
آنچنان دردی که حتی «آه» نتوانم کشید!
در زمان جنگ اغلب دست بیعت کم شود!
غالباً در جاده باریک، سرعت کم شود!
جای آنکه خویش را در دردسر انداختن!
میتوان یکباره در میدان سپر انداختن!
خشک گردیده ست دامان شراب آلودهام
کی به مقصد میرسم با پای خواب آلودهام؟!
روی گردان کی شدند این رهروان از راه تو ؟
کی به پایان میرسد این هق هقِ در چاه تو؟
عفو میکردی اگر وقت قصاصی داشتی!
گر به جای اشعری هم عمرو عاصی داشتی –
باز هم او را حُکَم هرگز نمیکردی یقین!
بر شریعت این ستم هرگز نمیکردی یقین!
داغ ننگی مانده بر پیشانی تاریخ هم!
سبز میگردم اگر قطعم کنند از بیخ هم!
زخم من عمری ست دنبال نمکدان گشته است!
چون کویری سالها دنبال باران گشته است!
حیف آن رؤیای صادق یافت تعبیری چنین!
سرنوشتت را رقم زد دست تقدیری چنین!
« پشت بر مولا نمودن» زود شایع میشود!
مردم از هم زود میگیرند تأثیری چنین!
مطمئناً برنمیتابند تا « یوم الاداء »
با اداهای اصولی موج تغییری چنین!
فرق بسیاری ست بین «انتخاب» و «انتصاب»!
مفتیان از خود درآوردند تفسیری چنین!
جز تو آیین حقیقت داشت کی راوی چنان؟
جز تو ترکیب طریقت داشت کی پیری چنین ؟
گرچه در عالم نباشد مثل تو مردی چنان!
کس ندارد غیر تو با اینکه شمشیری چنین –
صلح را – گاهی- پذیرفتن نشان از عجز نیست!
فرق دارد موضع تسلیم و تدبیری چنین!
کوه از رنج تو کم کم سر به دامن میگذاشت!
نخل قدّت بعد از آن رو به خمیدن میگذاشت!
هر که آمد دشمن آل عبا شد بعد از آن!
صاحب تیغ دودم قدّش دو تا شد بعد از آن!
کی نشست آن کس که عمری با خدا برخاست کرد؟!
هر که ویران شد چنین ‘ کی قامتش را راست کرد ؟!
بلبل از بس ضجه میزد از نفس افتاده بود!
باغ هم همراه بلبل در قفس افتاده بود!!!
عمر چیزی بیشتر از صرف یک خمیازه نیست!
خاک دنیا جای مردان بلندآوازه نیست!
پای خواب آلودهام تا نیمه شب بی تاب ماند!
بازهم وقت اذان صبح چشمم خواب ماند!
بندبند جان ما را رخوتی در بر گرفت
چون گل و لایی که بعد از رفتن سیلاب ماند!
من غلام قنبرم ! چون سایه ای پا در رکاب-
با همه آزادگی در خانه ارباب ماند!
صاحب تیغ دودم؛ فرقش....نگویم بهتر است!
طالع شومی که از آن رمل و اصطرلاب ماند!
کاشکی بی سجده میخواندی نماز صبح را !
داغ فرقت تا قیامت بر دل محراب ماند!
موضوع مطلب : امام علی (ع)