آیت الله کمپانى
باده بده ساقی، ولى ز خم غدیر
چنگ بزن مطربا، ولى به یاد امیر
وادى خم غدیر، منطقه نور شد
باز کف عقل پیر، تجلى طور شد
اقبال لاهوری
خاکم و از مهر او آیینهام
میتوان دیدن نوا در سینهام
مُرسل حق کرد نام «بوتراب»
حق، یدالله خواند در ام الکتاب
هر که دانای رموز زندگیست
سِرّ اسمای علی داند که چیست
خاک تاریکی که نام او تن است
عقل از بیداد او در شیون است
شیر حق این خاک را تسخیر کرد
این گِل تاریک را اکسیر کرد
مرتضی کز تیغ او حق روشن است
بوتراب از فتح اقلیم تن است
هر که در آفاق گردد بوتراب
بازگرداند ز مغرب، آفتاب
سبزواری
ای تیغ کجت قبله نمای دل ما
سرپنجه تو گره گشای دل ما
تو شیر حقی، دست حقی، مرد حقی
ای نام بلندت آشنای دل ما
ای دل به علی نگر خدا را بشناس
وز روی علی رمز ولا را بشناس
خواهی که مقام عشق را بشناسی
برخیز و علی مرتضی را بشناس
میدان بلاغت است دیوان علی
کس چون بنهد قدم به میدان علی
هر نکته که بوی عشق می آید از آن
یا زان محمد است یا زان علی
سیدحمیدرضا برقعی
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
قزوه
با آن که آفریده شده ست آدم از خدا
گاهی به اتفاق ندارد کم از خدا
ای اتفاق ممکن ناممکن ای علی (ع)
ای جوهر تو، هم ز تو پیدا، هم از خدا
بین تو و خدا، الف الفت است و عشق
علم از تو سربلند شد و عالم از خدا
ماهی شدم در آینه چشمه غدیر
شور تو ریخت در گل من، یک نم از خدا
در جبر و اختیار، مرا هست اختیار
خاک از ابوتراب گرفتم، دم از خدا
من قهر می فروشم و او مهر می خرد
خوفم ز قهر نیست، که می ترسم از خدا
میلاد عرفان پور
تویی بهشت که بی تو جهنم است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین
پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟
برای درک بلندای تو کم است زمین
حسین اگر پسر توست با اشاره او
سیاهپوش عزای محرم است زمین
کجایی ای پسر خاک و مونس دل چاه؟
یتیم مانده و محتاج همدم است زمین
چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین
نداشت طاقت عدل تو را کسی افسوس
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
موضوع مطلب : امام علی (ع)