ما از شما میترسیم
والا ما از مذاکره نمی ترسیم؛ ما از شما می ترسیم که با این سن و سال و تجربه کاری، این مدلی صحبت می کنید و همچین ادبیاتی دارید و چقدر هم که عالی و خوب و لطیف و منطقی با مخالفین و منتقدین خودتان برخورد می کنید.
تازه از شما بهتر طرفدارهای شما هستند؛ باز به انصاف طرفدارهای دولت نهم و دهم؛ حداقل اگر رئیس جمهورشان آن زمان حرفی می زد، خودشان می ریختند سرش و دِ بزن و انتقاد کردن که باید اصلاح شوی، اما خدا را سیصدهزار مرتبه شکر که نه تنها شما به خودتان حق می دهید اینطوری حرف بزنید، طرفدارهایتان هم با تمام انصافشان به شما حق می دهند اینطوری حرف بزنید و حتی اگر حق هم ندهند، دهنشان را می بندند و سکوت می کنند صرفاً؛ همین و بس.*
خلاصه که از من به شما نصیحت؛ اصلاً لازم نیست که آدمیزاد تاریخ اسلام بداند؛ حتی لازم نیست مثلاً تاریخ شاهنشاهی و چه و چه بداند؛ فقط همینکه تاریخ فرض کنید 20-15 سال اخیر را در جریانش باشد؛ آن هم در حد یک مخاطب معمولی مثل من نه در حد و حدود یک مسئول اجرایی فلان و فلان و کله گنده؛ برایش کافیست که بفهمد باید کمی سعه صدر داشته باشد؛ باید کمی ادب داشته باشد؛ باید کمی از تکبرش کم کند؛... وگرنه همین مردمی که یک روز او را بالا برده اند، چند سال بعد چنان با کله می کوبندش زمین که اطرافیانش مجبور می شوند با کفگیر او را از زمین جمع کنند.
صبر باید کرد و دید و خندید.... فتأمل...
پینوشت 1: همیشه آدم دغدغهمند فرهنگی- اجتماعی بودم و همیشه هم سعی می کردم خیلی قاطی حرف های سیاسی به این معنا نشوم و خودم را زیادی حرص ندهم؛ ولی واقعاً دیگر شور یک چیزهایی را درآورده اند.
پینوشت 2: بدتر از این حرفها، پزهای روشنفکری و ادا و اصولهای این مدل حضرات است در زمینه آزادی بیان و روحیه تساهل و تسامح و ایجاد فضای تضارب آراء و....
* گویا این بار برخلاف دفعات گذشته، به قدری شدت این برخورد بالا بوده است که موافقینشان هم مجبور شده اند اندک انتقادی به رئیس جمهور محترمشان! داشته باشند.