خا نه دوست ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آخرین مطالب
گریه جوان محتضر جوان عابدى هنگام مرگ ، خانواده خود را دید که گرد او حلقه زده اند و گریه مى کنند. پس رو به پدرش کرد و گفت :اى پدر، چرا گریه مى کنى ؟ گفت : پسرم فراق تو و تنهائى خود را بیاد مى آورم اشک از دیدگانم جارى مى شود. خطاب به مادرش گفت : مادرم ،تو چرا گریه مى کنى ؟ گفت : گریه من به خاطر غم فقدان تو است . عمرى من و پدرت زحمت کشیدیم که عصاى دوران پیرى ما باشى ، اکنون از میان ما مى روى و ما را تنها مى گذارى . پس به همسرش گفت : چه چیزى ترا به گریه وا داشته است ؟ گفت : اینکه نیکى ترا از دست مى دهم و به غیر تو نیازمند مى شوم . آنگاه از فرزندانش پرسید: شما چرا مى گریید؟ گفتند: به خاطر یتیمى و خوارى پس از تو. پس جوان عابد به آنان نگریست و گریست . خانواده اش پرسیدند: تو چرا گریه مى کنى ؟ پاسخ داد: شما براى خودتان مى گریید، من هم بر خود مى گریم . آیا چه کسى براى سفر طولانى که در پیش دارم مى گرید؟ چه کسى به خاطر کمى زاد و توشه من اشک مى ریزد؟ چه کسى براى من در آن خانه خاکى و تنگ و تاریک قبر گریان است ؟ چه کسى براى بدى اعمال و سوءحساب من مى نالد.؟ آیا در میان شما که عزیزترین افراد نسبت به من هستید، و من نیز عزیزترین افراد نسبت به شما هستم ، کسى هست که براى وقوف من در مقابل پروردگار براى رسیدگى اعمال بگرید؟ این بگفت ، و آهى جانکاه کشید و بمرد. منبع:اثنى عشریه / ص 260. موضوع مطلب : پندو اندرز پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |