خا نه دوست آخرین مطالب
تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی. «غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند... و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم. امید لاله ها من منتظرم که تو بیایی تا باغ شود پر از گل یاس لبریز شود تمام صحرا از عاطفه و صفا و احساس من منتظرم که تو بیایی تا باز شود هوا بهاری بر دامن کوه و دشت و صحرا نیلوفر و نسترن بکاری ای سبزتر از بهار و سبزه تنها تو امید لاله هایی ای روح بهار و سبز و زیبا من منتظرم که تو بیایی لیلا مقیمی سوگند سوگند به زمزم نمازت بر زمزمه های سوز و سازت بر ذکر رکوع و بر سجودت بر حال قیام و بر قعودت بر ذکر تشهد و قنوتت بر بهت خدایی سکوتت خشت از خم انتظار بردار ما را ز خمار غم برون آر ای روح دعا، سلام مهدی محبوب خدا، سلام مهدی عباس براتی پور دیر شده اگر بهار نگاه تو بشکفد یارا پر از شکوفه کند باغ مرده ما را چون نیست چشم تو با من خوشا به حال خیال که بوسه می زند آن آفتاب زیبا را به رسم سایه پرستان نمی توان فهمید تو آفتاب فلک سیر آسمان سا را درون خسته من زخم سود امواج است دلم به سخره گرفت التهاب دریا را ز دیر ماندن این سال های بی برگی نسیم کرده فراموش بوی گلها را کجاست شور مسیحا و آتش زرتشت که بگسلد نفس سال های سرما را به انتظار نشینیم تا که باز آری بهار گل نفس و ماندگار فردا را سیده مریم میرهاشم زاده موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |