سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

نامه ای به امام زمان (عج)/تشنه ی دیدار

مولایم، امام زمان!
در مقابل طوفان سر بلند کرده ام تا بیایی و پناهگاهم باشی. در برابر مرگ مقاومت کرده ام تا بیایی و انتظار به پایان رسد. در برابر غم‌ها‌ و جدایی‌ها‌ ایستاده ام تا بیایی و مرهمی بر زخم‌ها‌یم گذاری. در برابر سرکوب‌ها‌ی دیگران و نفس- برای اینکه عشق تو پایمال نشود- محکم و استوار ایستاده ام تا بیایی و خستگی را از تنم بیرون کنی. در برابر خورشید سوزان ایستاده ام تا بیایی و رفع عطشم باشی. پس بیا و مرهمی بر تن خسته ام باش!
مهربانم!
شاید فردایی برای من نباشد که من چشم انتظار فردای تو باشم، پس برای آمدن امروز و فردا نکن!
محبوبم!
روزی که تو را یافتم و مبهوت عشق تو گشتم و تو را مرهم زخم‌ها‌یم قرار دادم، آن روز را روز فرشته نامیدم. روزی که عاشقانه به تو دل دادم و صید قلب رئوفت شدم، آن روز را روز عاشقی خواندم. روزی که با نگاه سرشار از محبت تو گره ی مهر را بینمان محکم ساختم، آن روز را روز دلبستگی دانستم. روزی که با دل به خون تپیده ی تو با بی وفایی انسان‌ها‌ آشنا شدم، آن روز را روز همدلی نام نهادم. اما امروز که از تو جدا هستم و جدایی مانعی برای رسیدن به توست، امروز را روز مرگ پرستو نام می‌نهم.
  آقای من!
تو را قسم به خدایی که آفریدمان! مگذار جدایی به روحمان بنشیند. حال که جسم دور است، مگذار روح تنها بماند! از خدا می‌خواهم که هر چه زودتر فراق به پایان رسد و تو را ببینم و به خاک پایت بیفتم و بگویم: مهربانم! دوست دارم یار تو باشم و می‌خواهم فرش زیر پای تو گردم! هر کدام را تو قبول کنی. دوست دارم وقتی پیدایت می‌کنم، آن قدر بر دامانت ضجه زنم تا دیگر مرا ترک نکنی!
مولایم!
چشم‌ها‌یم را به کوچه ی خلوت تنهایی دوختم تا شاید بیایی و چشم‌ها‌یم را از انتظار بیرون آوری. نگاه منتظرم را به هر سو دوختم تا تو را ببینم. آن قدر گریستم که پلک‌ها‌یم آهسته آهسته روی هم آمد، ولی خبری از آمدن تو نشد. به خود گفتم انتظار چه قدر سخت است! چشم به راه بودن چقدر سخت است! به خود گفتم ای عاشق خسته دل! برخیز که معشوق تو از این کوچه گذر نخواهد کرد. برخیز و جای دیگری منتظر  او بنشین!
آقای من!
بیا و باور کن که من تشنه ی محبت توأم و هر چه از من دوری کنی، عطش من بیشتر می‌شود. بیا و رفع عطش کن با آمدنت!
امام من، مهدی فاطمه!
دوست دارم با دست‌ها‌ی نواز شگرت دست نوازش بر سرم بکشی و با چشم‌ها‌ی دلربایت عشق را به من هدیه دهی و با قلب رئوفت دنیا را برایم معنا کنی!
دوست دارم آروزهایم را در مقابل تو به خاک بسپارم تا تو فکر نکنی که من جز رسیدن به تو آرزوی دیگری دارم! ای امید دهنده! خواهان قلب رئوف و دل غم دیده ی تو هستم. پس مرا به کنیزی قبول کن!
یوسف فاطمه، امام زمان!
شنیده ام که تو روزهای چهارشنبه به مسجد جمکران می‌روی و افرادی- یعنی آنهایی که بصیرت دارند- شما را زیارت می‌کنند. به خود گفتم من که در شهر قم نیستم که هر چهارشنبه به مسجد جمکران بروم. حال، باید چه کنم؟ تا اینکه تصمیم گرفتم جمکران کوچکی در کنج حیاط خانه درست کنم و روزهای چهارشنبه به انتظار تو بنشینم تا شاید بیایی. نمی‏دانم که به جمکران حقیر من می‌آیی؟ سال‌ها‌ست که انتظارت را می‌کشم. آخر برادر! انتظار هم باید روزی به سر آید، پس انتظار من چه موقع به سر می‌آید؟
مهدی جان!
به خدای خود می‌گویم: ای التیام دهنده ی قلب‌ها‌! این نگهدارنده ی خورشید آسمان! ای پروردگار یکتای آشکار و نهان! تو را می‌ستایم و از تو می‌خواهم که تعجیل فرمایی در ظهور امام زمان! نمی‏دانم که آیا خدا دعای مرا مستجاب می‌نماید یا نه؟
مولای من!
اطمینان دارم که اگر پدرم، حسین بی علی (ع) دست بر دعا بردارد و برای ظهور تو دعا کند، یقیناً خواهی آمد. خیلی دلتنگی ات را می‌کنم! آرام و قرار ندارم! فقط به تو می‌اندیشم و دعا می‌کنم که زودتر از سفر برگردی، ای یوسف فاطمه!
مولایم!
به وجدان وجودم قسم که هر روز در مقابل خورشید سوزان می‌ایستم و آن را پاک کننده ی اشک‌ها‌یم می‌دانم و بر پنجره ی آروز خیره می‌شوم و رؤیای تو سیر می‌کنم. در کنار باغچه ی گل می‌نشینم و به یاد تو اشک می‌ریزم و اشک‌ها‌یم را نثار گل‌ها‌ می‌کنم که شبنم آنها شود. چه بگویم از دلتنگی؟ آن قدر دلتنگ توأم که خواب به چشمانم نمی‏آید و آنها هر روز ابری اند.
ای امید من! نمی‏دانم دلتنگی ام را چه گونه بیان کنم که هر چه بگویم و بنویسم، کم گفته ام و کم نوشته ام. چه قدر باید انتظار کشید که قافله سالار زندگی، تو را به من برگرداند؟
صاحب زمان!
مگذار دست اجل پیش از اینکه تو را ببینم، مرا سوار بر قافله ی خویش کند و من با دلی پر از آروز روانه ی خاک شوم، که اگر چنین شود، وصیت می‌کنم به دیگران که در غم فراق من اشک را تسلای دل خود مکنند، بلکه بر حال من بگریند و ذکر مقدس صاحب الزمان (عج) بر لب زمزمه کنند که مولای من در بر مرگ مرا از عذاب آخرت نجات دهد و من آنجا انتظار دیدارم به پایان رسد.
آقای من!
زمانه تو را می‌طلبد و انتظارت را می‌کشد؛ چون ناحقی زمانه را فرا گرفته و زور و کفر بر دنیا سایه افکنده، دیگر زمانه این ظلم‌ها‌ را بر نمی‏تابد. پس تو را صدا می‌زند که بیایی و این دنیای دگرگون شده را از بیراهه نجات دهی. مولایم! چشمان منتظرمان را از انتظار بیرون آر!    ((سپهر نیوز  ))




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 19 :: 3:2 عصر

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت