خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

افسران - کفن را در بغل بگرفت و بو کرد**  همان طفلی که آخر بی کفن ماند




موضوع مطلب : فاطمیه

سه شنبه 93 اسفند 12 :: 11:33 عصر

یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته

در ماتمت ارض و سماء در غم نشسته

از ضرب سیلی صورتت گردیده نیلی

نه چرخ سوزد زین الم ای دل شکسته

گویای حالت شد درب و دیوار

گریان خلایق از رنج مسمار

آتش فکندند از جفا بر درب خانه

قنفذ شکسته بازویت از تازیانه

شرم از خدا ننموده و نی از پیمبر

آن بت پرست مفسد شوم زمانه

داغت به عالم زد شعله ی نار

عالم فدای آن جسم بیمار

شاه ولایت را سوی مسجد کشیدند

هم رشته ی توحید را از هم دریدند

زاغ و زغن عقد اخوت بسته با هم

در مهد طاووس ولایت آرمیدند

عالم ز آهت شد تیره و تار

گشتی شهید قوم تبهکار

کردی وصیت با علی هنگام تدفین

راضی نیم حاصر شوند آنقوم بی دین

بند کفن بگشوده و در بر گرفتی

گل های باغ مصطفی چون جان شیرین

مولا نهاده سر روی دیوار

جاری نموده اشک گهر بار

جن و ملک گریان شده اندر غم تو

خلق جهان نالان شده در ماتم تو

قلب جهان صاحب زمان تا روز محشر

سوزد ز داغ محسن و داغ غم تو

گوید رهائی با حالت زار

آه از جفای قوم تبهکار

(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی)




موضوع مطلب : فاطمیه

یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:21 عصر

 ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست
رفتی و زود برآرورده شد آخر هوست

با پرزخم چگونه تو شکستی قفست
زتو شرمنده نشد تاکه شوم دادرست

بی وداع از برمن رفتی وحسرت خوردم
کاش ای فاطمه جان قبل تو من می مردم

خبرت را که شنیدم بدنم لرزان شد
دیده ام سیل شد و رود شد و باران شد

شعله شد آه من و ناله من طوفان شد
گریه کردم بخدا قاتل تو خندان شد

وقت پیروزی دشمن شد و حیدر افتاد
پیش مردم به خدا شیر تو با سر افتاد

ای جوانی که خوشی زعمر ندیده برخیز
هیجده ساله از غصه خمیده برخیز

ای گلی که به تنت چکه دویده برخیز
چه کسی پارچه بر روت کشیده برخیز

شاه این عالمم و بی تو بدون تاجم
قبله حاجت من ،سخت به تو محتاجم

چه کنم کار من افتاده به اینجا چه کنم
رفتی و مانده ام و دست تمنّّا چه کنم

ای سپاهم تو بگو من تک و تنها چه کنم
مانده ام مات که با غسل تو زهرا چه کنم

تن حوریه نمای تو پر از آثار است
بدنت نقش پراز میخ در و دیوار است

می روی خاطره کوچه تو می ماند
حسنم خون زبصر از غم تو می راند

راز آن چادر خاکی تو را می داند
زیر لب روضه سیلی تو را می خواند

عقده اش این شده که از تو دفاعی ننمود
خود خوری میکند از اینکه نشد کوچک بود

سر نهاده است به پای تو حسینت زهرا
تا که او را بکنی یاد تو در عاشورا

سرنهاده ست بپایت که بیایی آنجا
تا که آرام دهد جان وسط آن دریا

خس خس زیر گلویش به زیر آن خنجر
به خدا یک کلمه هست بیا ای مادر

ذوالجناحی خبرش غرق بخون یال بَرََََُد
زخم وخونریزی پهلو تنش از حال بَرد

بدنش را نوک نیزه ته گودال بَرَد
نعل ، دندان زلبش کَنده و پامال بَرد

از پس سر  ،سر او را ز جنایت کندند
خواهرش لطمه زنان ، وای همه می خندند
***
مجتبی صمدی شهاب   ***

 




موضوع مطلب : فاطمیه

یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:18 عصر

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت