سفارش تبلیغ
صبا ویژن



موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:26 عصر

 

آه ای چشم تو فانوس بیابان زدگان
ساحل امن تو آرامش طوفان زدگان
ای که بر هر گذری عشق به دریوزه توست
لب ما تشنه آبی است که در کوزه توست
ما جگر سوخته آتش آهیم بیا
دیرگاهی است تو را چشم به راهیم بیا
هر شب از کوچه صدای قدمت می آید
اشکم از دیده به پابوس غمت می آید
صبح در آینه ،اما خبری نست که نیست
از تو بر گونه خشکم اثری نیست که نیست
جام عشق از می چشمان تو پر خواهد شد
تو گلو تازه کنی حرمله حر خواهد شد
گل نشکفته ام ای دور تر از دسترسم
تو زمن دوری و من با تو نفس در نفسم
بی تو منصور دلم را به چه داری بکشم
پای در دامن سبز چه بهاری بکشم
بگذار آینه ام غرق نگاهت باشد
نقطه عطف دلم ? خال سیاهت باشد
لا اقل وعده بده بلکه دلم شاد شود
من خراب تو ام ای خانه ات آباد شود

 

الا یا ایهاالساقی ز می پرساز جامم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
از آن می‌ ریز در جامم که جانم رافنا سازد
برون سازد ز هستی، هسته‌ی نیرنگ و دامم را
از آن می‌ ده که جانم را ز قید خود رها سازد
به خود گیرد زمامم را، فرو ریزد مقامم را
توی ای پیک سبک باران دریای عدم از من
به دریادار آن وادی رسان مدح و سلامم را


منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 59




موضوع مطلب :

نظر بدهید
داود اصغرزاده
شنبه 87 مرداد 26 :: 4:25 عصر

 آسمان خیال پر نور شد از روی تو
گشت آسان، زندگی در کوی تو
در خزان مهر، در شب‌های هجر
منتشر شد دوستی با بوی تو
بار دیگر در شعاع روشنی
زندگی لبخند زد بر روی تو
می‌گرفت آرام دلهای کبود
در پناه سایه ی‌ ابروی تو
می‌درخشید آفتاب زندگی
در نگاه روشن و دلجوی تو
می‌وزد در چشمهایم روز و شب
چون نسیمی خاطر نیکوی تو

منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 50




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:24 عصر

 

کی‌ می‌شود در ندبه‌های جمعه پیدایت کنم
گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم
چشمهایم روز و شب می‌بارد از هجران تو
آنقدر، تا در حضور دیده پیدایت کنم
هردم از دل می گشایم عقده‌های خویش را
تا به کی از پشت در، آهسته نجوایت کنم
مثل جنگل بی‌قرارم، صبح دیدار تو را
تا به کی از مادرت زهرا، تمنایت کنم

منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 59




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:23 عصر

 

غایب آشکار، یعنى تو
رحمت کردگار، یعنى تو
قرنها بیقرار، یعنى ما
در دل ما قرار، یعنى تو
منتظر مانده هر دیار ـ ترا
رونق هر دیار، یعنى تو
خیر دنیا و آخرت، از توست
نعمت بى شمار، یعنى تو
فخر ما اینکه دوستدار توئیم
مایه ى افتخار یعنى تو
حدّ دین را ـ حریم قرآن را
درجهان،پاسدار ـ یعنى تو
دادگستر به مرکب و شمشیر
آن سوار، آن سوار یعنى تو
در ظهورت تجسمى زعلیست
صاحب ذوالفقار ، یعنى تو




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:22 عصر

 

دلم هوای تو کرده، چرا نمی‌آیی؟
چرا به خانه‌ی این مبتلا نمی‌آیی؟
بیا به لحظه‌ی غمبار من نشاط ببخش
چرا به کلبه‌ام ای آشنا! نمی‌آیی؟
دلم اسیر نگاه تو شد، نگاهم کن
به میهمانی چشمان ما نمی‌آیی؟
نفس کشیدن من بی‌دم تو ممکن نیست
مسیح من! به سراغم چرا نمی‌آیی؟

منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 45 صفحه 8




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:16 عصر

 

طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه‌ی چیست
شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی
کسی که نقطه‌ای آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 59




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:14 عصر

 

در نگاه پرفروغت، عشق معنا می‌شود
قطره‌های بی‌نشان، همرنگ دریا می‌شود
در زلال اشکهایت صبح زیبا می‌دمد
آسمان عشق، با نام تو زیبا می‌شود
در سکوت پاک تو ای یک جهان شور و غزل
نور پشت نور در آئینه پیدا می‌شود
ای طبیب جمله محنتهای نامحدود من
دردهای سینه با یادت مداوا می‌شود
تا به کی از ما تو پنهانی نمی‌دانم ولیک
با حضورت عقده‌های دل، شکوفا می‌شود




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:12 عصر

تو سرشار همه پاکی
تو یک چشمه پر از آبی
تو آغاز نگاه من
به گنبدهای خضرایی
صدف را گوهری عشقی
به دریای حضور دل
تو تصویر همه خوبی
کجایی ای اهورایی


منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 36 و 37 صفحه 10




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:10 عصر

می شناسمت
 

به چشمه‌سارها به صد ترانه می‌شناسمت
به اشک شوق بی‌بهانه می‌شناسمت
هزار راه رفته را اگرچه گم شدم ولی
به جاده‌های بی‌نشانه می‌شناسمت
کجا کجا به قلب ساده‌ام نشسته‌ای
کجا نشسته‌ای که عاشقانه می‌شناسمت

منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 59




موضوع مطلب :

شنبه 87 مرداد 26 :: 4:8 عصر

لوگو