سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

دوری از وطن و دیار و خانواده از یک سو و محرومیت از دیدن سیمای مسیحایی مرادعاشقان خمینی کبیر‌(ره) از سوی دیگر، همه را عذاب می‌داد و روح مقاوم اسرا را فرسوده می‌کرد. در این میان محمد رنجبر یکی از بچه‌های اردوگاه موصل، دست به ابتکار جالبی زد؛ البته کار او بسیار خطرناک بود و او با نوشتن نامه به امام (ره) جان خود را به خطر انداخته بود. او در متن نامه، امام را پدر خطاب کرده و نامه را بسیار صمیمانه و خودمانی نوشته بود تا عراقی‌ها فکر کنند او واقعاً به پدرش نامه نوشته و همین ابتکار او بود که نامه‌اش را از سد سانسور حزب بعث گذراند و به دست امام رسانید و امام نیز در پاسخ او آنقدر پدرانه نامه نوشته بود که بعثی‌ها باور کردند نامه‌ای از طرف پدر محمد رنجبر رسیده و جلوی نامه را نگرفتند. آن روز که محمد درب نامه را گشود و دست‌خط رهبرش را با امضای (پدر پیرت (خ) ) دید موجی از سرور در اردوگاه پیچید و چشم‌های غمزده اسرا با اشک شادی دوباره طراوات را تجربه کرد. متن این دو نامه حیات‌بخش در ذیل آمده است:


متن نامه

شماره کارت صلیب : 4723
نام کامل گیرنده :‌ حاج روح الله موسوی
نام کامل فرستنده : محمد رنجبر
نشانی کامل گیرنده : ایران، تهران، میدان تجریش، نیاوران، خ یاسر، سه راه حسینیه (بیت)، دفتر
یا به این آدرس: خ جماران، میدان جماران، سه راه حسینیه دفتر
محل اسارت : عراق، موصل، اردوگاه شماره‌ی چهار
یقولون ان الموت صعب علی الفتی
مفارقه الاحباب و الله اصعب
بسم الله الرحمن الرحیم
پدرجان سلام، امیدوارم حالتان خوب باشد، راضی نمی‌شدم مزاحم اوقات شریفتان گردم. لکن دیگر قدرت تحمل دوری را نداشتم و دلم بسیار برایتان تنگ شده بود. لذا تصمیم به نوشتن نامه برایتان گرفتم. تاکنون، شنیده‌اید پسری به مدت چهار سال از پدرش دور شود و بعد از چهار سال جدایی برای پدرش نامه بنویسد و پدر نامه‌ی فرزندش را جواب نگوید!؟ پدرم! باور کنید تحمل سختی راحت است اما تحمل بر فراق یار دشوار. پدر! من از بلاد غربت، از گوشه‌ی زندان غم، غبارآلود از هجر دوست، با چشمانی غمزده در انتظار رویت، نامه را می‌نویسم. پدرم! نامه‌ام را اجابت کن. با جواب خویش گرد و غبار غم را از چهر‌ه‌ی زردمان پاک کن تا چشم ما با دیدن خطت، نور گیرد و روشن و منوّر گردد. پدرم! پروانه‌های وجودمان فدای شمع جانسوزت باد. فرزندان افسرده‌ی خویش را با کلام مسیحایی‌ات، جانی دوباره ببخش و دل خسته‌دلان در راه مانده را، جلایی تازه ده. به امید اینکه این نامه به دستت برسد و جوابش را هرچه زودتر بنویسی. پدرم! برای دریافت جواب نامه، لحظه‌شماری می‌کنم.
خداحافظتان
فرزند کوچکت محمد رنجبر
12/6/65
تهیه و تنظیم: مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان

متن پاسخ نامه

در جواب نامه فوق، حضرت امام خمینی (ره)‌ مرقوم فرمودند :
«بسمه تعالی، فرزند بسیار عزیزم! از نامه دلسوزانه‌ی شما بسیار متأثّر گردیدم. من ناراحتی شما عزیزان دربند را احساس می‌کنم.
شما هم ناراحتی پدرتان را که، فرزندان عزیزش دور از وطن هستند، احساس می‌کنید. عزیزان من! سید و مولای همه‌ی ما، حضرت موسی‌بن‌جعفر (ع)، بیش از همه شماها و ماها، در رنج و گوشه‌ی زندان به سر بردند. برای اسلام عزیز، شما صبر کنید. خداوند فرج را ان‌شاءالله‌تعالی نزدیک می‌نماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می‌گرداند. به همه‌ی عزیزان دربند، سلام مرا برسانید و از دعای خیر فراموشتان نمی‌کنم. خداحافظ شما باشد.
پدر پیرت (خ)
[اما] افسوس! که آن پیر راهنما و بهترین پدر روی زمین، قبل از رسیدن مرغان مهاجر، تا بی‌کران افق پرکشید و جمعی دل سوخته را به خال لب خود گرفتار و در حسرت دیدار مهِ رویش، بیمار ساخت.


تهیه و تنظیم: مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:20 عصر

ساعت 5 صبح روز 21 بهمن سال 1361 عملیات والفجر مقدماتی بود که فهمیدیم در محاصره دشمن قرار داریم. ناگهان همه چیز تغییر کرد. عده‌ای از فرماندهان گردان‌ها و گروهان‌ها در همان ساعات نخست به شهادت رسیدند. ما فقط می‌توانستیم از جاده‌ای که قبلاً پاکسازی شده بود، به عقب برگردیم که این جاده هم توسط مزدوران بعثی عراق بسته شده بود. هیچ راهی جز مقاومت در برابر آنها نداشتیم. مقاومت کردیم و از هر طرف به دشمن حمله‌ور شدیم؛ تا اینکه به شیاری از بیابان که به وسیله آب درست شده بود، رسیدیم. 60 نفر از گردان‌های مختلف بودیم که همان‌جا پنهان شدیم تا از دید دشمن در امان بمانیم. ولی همچنان دشمن ما را زیر نظر داشت و هر لحظه محاصره بر ما تنگ و تنگ‌تر می‌شد. همه یک سخن بر زبان داشتند و آن هم یااباعبدالله بود ( آمده بودند تا جانشان را فدا کنند ) همچنان مقاومت کردیم تا ساعت 11 صبح شد ناگهان صدای تانک‌های دشمن به گوش رسید که عرصه را بر ما تنگ می‌کرد. اما همه یک فریاد بر زبانشان جاری بود و آن هم الله‌اکبر خمینی رهبر. کم‌کم دشمن به ما نزدیک شد. در این مدت از 60 نفری که داخل شیار بودیم، تقریباً 20 نفر به شهادت رسیدند؛ گلوله‌های آر . پی . جی و فشنگ‌هایمان تمام شده بود. دیگر اسلحه‌ای به جز گفتن الله اکبر نداشتیم. دشمن فریادهای ما را می‌شنید و جرأت نزدیک شدن به ما را نداشت و ما همچنان ادامه می‌دادیم. الله اکبر الله اکبر فرمانده گروهان که از وضعیت محاصره کاملاً مطلع شده بود و هیچ راهی را جز اسارت زینب‌گونه برای بچه‌ها نمی‌دید، لب به سخن گشود و چنین گفت: « عزیزان، شما دین خود را نسبت به امام خود اداء‌ کردید اکنون که ما وسیله‌ای برای جنگیدن نداریم و تقریباً در محاصره کامل دشمن هستیم و خداوند متعال اسارت را برای ما می‌پسندد، پس همگی اطاعت از او را واجب دانسته و به این امر راضی باشیم. »
یکی از عزیزان رزمنده که جزء گروهان ما نبود، چنین گفت: « من به اسارت بعثی‌ها درنمی‌آیم؛ این‌ها کسانی بودند که پیغمبر ما را اذیّت کردند و خون به دل علی (ع) نمودند. من باید چند تن از این‌ها را بکشم.»
او هنوز چند فشنگ در داخل اسلحه‌اش بود. زمانی که عراقی‌ها نزدیک ما شدند، شروع به تیراندازی کرد و در همان مکان به شهادت رسید. ساعت 30/11 صبح شده بود و فقط 30 تن دیگر باقی مانده بودند؛ بقیه یا شهید شده و یا مجروح بودند. دشمن به ما نزدیک شد و ما اسیر شدیم. نخست ما را تفتیش کردند تا از نظر امنیتی مطمئن شوند. دست در جیب‌های ما می‌کردند و هرچه در آن بود، به عنوان غنیمت جنگی برمی‌داشتند. اما بچه‌ها اکثراً در جیب‌هایشان به جز مهر و تسبیح چیزی نداشتند. در جیب یکی از عزیزان رزمنده یک تکه نبات یافتند، عراقی به او گفت: این چیست؟ و آن عزیز گفت: این نبات است. گویی که تا آن روز آنها نبات را ندیده بودند و نمی‌دانستند نبات چیست. مزمزه‌ای کرد و گفت: سنگ شیرین !!! سنگ شیرین !!! همه بچه‌ها با آن حالت ناراحتی که داشتند، خندیدند، و سرباز عراقی بسیار عصبانی شد، چند تن از بچه‌ها را سیلی زد. پس از خلع سلاح و تفتیش کامل، همه بچه‌ها را به پشت خط منتقل کردند. با تعداد دیگری که قبلاً اسیر کرده بودند، حدود 1100 نفر می‌شدیم. دشمن خوشحال بود که به اصطلاح خودش عملیات پیروزمندانه‌ای داشته است. در این هنگام فرمانده عراقی جلو آمد و شروع به سخنرانی کرد. او چنین گفت: انا مسلم و انتم مسلمون لماذا حرب؟ ( من مسلمانم و شما مسلمان پس جنگ برای چه ) که یکی از بچه‌ها حرف او را قطع کرد و با شجاعت کامل گفت: اگر می‌گوئید شما مسلمانید پس چرا به کشور ما حمله‌ور شدید؟ فرمانده عراقی که جوابی جز سکوت و منطقی جز ضرب و شتم نداشت، دستور داد آن عزیز را کتک زدند. دقایقی از این قضیه گذشت و پس از سخنرانی فرمانده عراقی که حرف‌هایی بی‌معنا بود، یک سرباز عراقی وارد سنگر شد و تمثال مبارک حضرت امام (ره) را آورد، آن را روی زمین انداخت. همه بچه‌ها به خاطر بی‌حرمتی به تمثال مبارک امام گریه کردند، سپس گفت: شما ( اشاره به اسرا ) باید روی این عکس قدم بگذارید و داخل ماشین شوید، خون جلو چشمان بچه‌ها را گرفته بود و همچنان اشک می‌ریختند و می‌گفتند: خدایا این کار را بر ما مپسند که به روی عکس اماممان قدم نهیم، فرمانده عراقی گفت: یا ا... نفر اول بلند شو، و آن عزیز بلند شد. گفت: قدم بگذار بر عکس خمینی، و آن رزمنده راستین اسلام در حالی که رنگ از چهره‌اش پریده بود، گفت: به خدا قسم اگر مرا تکه‌تکه کنید این کار را نخواهم کرد. او به خاطر این حرف، کتک مفصلی خورد. و این سرنوشت برای سایرین نیز تکرار شد. فرمانده عراقی در اوج عصبانیت فریاد زد: همه شما خمینی هستید» و دستور داد با برداشتن عکس امام از زمین اسراء را سوار خودروها کنند و به پشت جبهه انتقال دهند. با همه تهدیدهایی که دشمن داشت، نتوانست یک نفر را راضی به این کار کند که قدمی بر عکس امام و رهبرشان بگذارند.  


منبع: مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان

 




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:18 عصر

«ما منّا احدٌ اِلاّ ویقع فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه اِلاّ القائم الّذى یصلّى روح اللّه عیسى بن مریم خلفه فان اللّه عزّوجلّ یخفى ولادته و یُغیّب شخصه لئلاّ یکون لأحد فى عنقه بیعة».
«هیچ یک از ما اهلبیت نیست مگر آنکه بیعتى از طاغوت زمانش را اجباراً بر عهده دارد. مگر حضرت «قائم» که عیسى بن مریم، روح اللّه پشت سر او نماز مى گذارد. خداوند ولادت او را مخفى مى دارد و شخص او را از دیدگان، غایب مى گرداند، تا بیعت هیچ کس را بر گردن نداشته باشد.»

منبع :کتاب غیبت ، ظهور ،امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:17 عصر

قال للحسین(علیه السلام) : «التاسع من ولدک یا حسین! هو القائم بالحق، المظهر للدین، الباسط للعدل»، قال الحسین (علیه السلام)فقلت: یا امیرالمؤمنین و إنّ ذلک لکائن؟ فقال (علیه السلام): «اى و الذى بعث محمداً بالنبوة و اصطفاه على جمیع البریّه و لکن بعد غیبة و حیرة لاتثبت فیها على دینه اِلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الذین أخذ اللّه میثاقهم بولایتنا و کتب فى قلوبهم الایمان و ایّدهم بروح منه».
امام علی (ع)به حسین (علیه السلام) فرمود: نهمین فرزند تو اى حسین! قیام کننده به حق و آشکار سازنده دین و گستراننده عدالت است.
امام حسین (علیه السلام) گوید: پرسیدم: یا امیرالمؤمنین! آیا حتماً چنین خواهد شد؟
فرمود: آرى! قسم به کسى که حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) را به پیامبرى برانگیخت و او را بر تمام خلایق برگزید، چنین خواهد شد، امّا بعد از غیبت و حیرتى که در آن کسى ثابت قدم بر دین نمى ماند مگر مخلصین و دارندگان روح یقین آنان که خداوند نسبت به ولایت ما از آنان پیمان گرفته و ایمان را بر صفحه دل شان نگاشته و با روحى از جانب خود تأیید فرموده است.

منبع :کتاب غیبت ،ظهور، امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:16 عصر

«لاتقوم الساعة حتى یقوم القائم الحق منّا و ذلک حین یأذن اللّه عزّوجلّ له و من تبعه نجا و من تخلّف عنه هلک. اللّه اللّه عباد اللّه فأتوه و لو على الثلج فانّه خلیفة اللّه عزّوجلّ و خلیفتى.»
«روز قیامت فرا نمى رسد مگر آنکه از بین ما «قائم حقیقى» قیام نماید. و آن قیام، زمانى خواهد بود که خداى عزّوجلّ او را اجازه فرماید. هرکس پیرو او باشد نجات مى یابد و هرکه از فرمانش تخلّف ورزد، هلاک مى شود. اى بندگان خدا ! خدا را، خدا را; بر شما باد که به نزدش آیید اگرچه بر روى یخ و برف راه روید. زیرا او خلیفه خداى عزّوجلّ و جانشین من است.»

منبع :کتاب غیبت ، ظهور ،امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:15 عصر

«إن للقائم منّا غیبتین، احداهما أطول من الأخرى... فیطول أمرها حتى یرجع عن هذا الامر اکثر من یقول به، فلایثبت علیه اِلاّ من قوى یقینه و صحّت معرفته و لم یجد فى نفسه حرجاً ممّا قضینا و سلّم لنا اهل البیت.»
«براى قائم ما دو غیبت هست. یکى از آن دو طولانى تر از دیگرى است... و آن قدر طول خواهد کشید که اکثر معتقدین به ولایت، از او دست خواهند کشید. در آن زمان کسى بر امامت و ولایت او ثابت قدم و استوار نمى ماند مگر آن که ایمانش قوى، و شناختش درست باشد و در نفس خویش نسبت به حکم و قضاوت ما هیچ گرفتگى و کراهتى احساس نکند و تسلیم ما اهلبیت باشد.»

منبع :کتاب غیبت ،ظهور، امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:14 عصر

«منّا اثنا عشر مهدیّاً اوّلهم امیرالمؤمنین على بن ابیطالب(علیه السلام)و آخرهم التاسع من ولدى و هو الامام القائم بالحق. یحیى اللّه به الأرض بعد موتها و یظهر به دین الحق على الدین کلّه و لو کره المشرکون».
«دوازده هدایت شده هدایتگر از بین ما هستند، اولین آنان امیرالمؤمنین على بن ابیطالب (علیه السلام) و آخرین آنان، نهمین فرزند من است که پیشواى قیام کننده به حق خواهد بود، خداوند به وسیله او زمین را پس از موات شدنش زنده مى کند و به دست او دین حق را بر تمامى ادیان پیروز مى سازد، اگرچه مشرکان را ناخوشایند باشد.»

منبع :کتاب غیبت ،ظهور، امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:14 عصر

در باره اینکه چرا حضرت مهدى (علیه السلام)«منتظَر» نامیده مى شود فرمود: «إن له غیبة یکثر ایامها و یطول امدها فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون و یستهزئ به الجاحدون و یکذَّب فیها الوقاتون و یهلک فیها المستعجلون و ینجو فیها المسلّمون».
«او را غیبتى هست که زمانش زیاد است و پایانش به طول مى انجامد. پس مخلصین چشم انتظار قیام او مى مانند و شک کنندگان به انکار او بر مى خیزند و منکرین به استهزاى او مى پردازند و تعیین کنندگان وقت ظهور مورد تکذیب قرار مى گیرند و عجله کنندگان در آن هلاک مى شوند و تسلیم شدگان نجات مى یابند.»

منبع :کتاب غیبت ، ظهور ،امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:12 عصر

«... و بعد الحسن ابنه الحجّة القائم المنتظر فى غیبته، المطاع فى ظهوره، لو لم یبق من الدنیا اِلاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتى یخرج فیملأها عدلا کما ملئت جوراً».
«و بعد از امام حسن عسکرى(علیه السلام) فرزندش حضرت حجّت قائم، امام خواهد بود آن کس که در دوران غیبتش مورد انتظار، و در زمان ظهورش مورد اطاعت مؤمنان است. اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خدا همان روز را چنان طولانى کند که قیام فرماید و زمین را از عدالت پر کند چنانکه از ستم پر شده باشد.»

منبع :کتاب غیبت ،ظهور، امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:11 عصر

از امام (علیه السلام) در باره آیه شریفه «فلا أقسم بالخنّس الجوار الکنّس تکویر: 15 و 16» سئوال کردم. فرمود: «هذا مولود فى آخر الزمان. هو المهدى من هذه العترة. تکون له حیرة و غیبة، یضلّ فیها اقوام و یهتدى فیها أقوام. فیاطوبى لک إن أدرکته و یا طوبى لمن أدرکه.»
«مراد این آیه، مولودى در آخر الزمان است که همان مهدى از این خاندان است. او را حیرت و غیبتى هست که در آن گروههایى گمراه شوند و گروههایى دیگر هدایت پذیرند. خوشا به حال تو اگر او را درک کنى و خوشا به حال هرکسى که او را درک کند.»

منبع :کتاب غیبت ،ظهور، امامت




موضوع مطلب :

دوشنبه 87 مرداد 28 :: 12:11 عصر

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت