خا نه دوست ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آخرین مطالب
(به مناسبتاربعین) *پیامعاشورابرای میثاق اَلَست * باز عالم رنگ عاشوراگرفت مهر و مه را هاله ای سودا گرفت لشگر غم خانه دلها گرفت دامن مهر جهان پیما گرفت عرش و فرش و عالم بالا گرفت چهره ی شمس جهان آراء گرفت آسمان از ناله زهراء گرفت نه فلک را شیون و غوغا گرفت جوشش خون خدا دریا گرفت با جوانان منزل و مأموا گرفت رایت اسلام را سقا گرفت در کنار علقمه مأموا گرفت در بغل چون لاله حمراء گرفت چون شقایق زاده زهرا گرفت سرزمین کربلا یکجا گرفت سوی میدان جانب هیجا گرفت سروری از داور یکتا گرفت برق تیغش قامت اعداء گرفت زورق ان الحسینش جا گرفت راه کوه و دامن و صحرا گرفت آذر افشان دامن اعدا گرفت شد مکمل این قیام و پا گرفت باز عالم رنگ عاشورا گرفت (اثرطبع استادحاج علی محمدرهائیشهرضائی) موضوع مطلب : اربعین {اربعین} *دیدگان از اشک بارانی کنید* سینه ها لبریز شد از حزن و غم قلبها بشکسته از فرط الم دیده ها شدکاسه های اشک وخون مرغ طبعم رفت در دشت جنون اربعین کشتگان کربلاست شور و غوغا باز اندر نینواست یاد هفتاد و دو قربانی کنید دیدگان از اشک بارانی کنید کربلادر اربعین غوغا بود در غم گلهای عاشورا بود آن دلیران صف آزادگی باده نوشان طریق بندگی یاد عباس و علی اکبرکنید آن شهیدان به خون بسترکنید یاد اصغر یاد قاسم یاد عون هم حبیب و هم وهب، زهیر و جَون جمله فُرسان میدان نبرد یادشان آرد دل عالم به درد لاله گون ازخونشان شد کربلا زین مصیبت خون دل ارض و سماء آمده جابر به روز اربعین با عطیه زائر سلطان دین در کنار قبر شمس مشرقین زاده زهرا نبی را نور عین نور چشمان علی یعنی حسین میریثرب زاده ی بدر و حنین برگرفت از تربت کوی طبیب آن صحابی باوفا نعم الحبیب کرد استشمام و داد او را سلام پاسخ خود چون که نشنید از امام در تعجب گشت و گفت آن مقتدا یا حسین جان ای شهید کربلا من تو را باشم همان پیر غلام تا همی کردی تو سبقت درسلام چیست علت ای مرا نور دو عین نشنوم از تو جوابی یاحسین پس نموده با خود این گونه خطاب از تن بی سر که بشنیده جواب بود سرگرم سلام و وجد و حال با شهید کربلا آن با کمال تا (رهائی) شد سرشک از دیده ها اربعین شد تازه داغ نینوا (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) موضوع مطلب : اربعین راهپیمایی اربعین؛ تمرینی برای ارتش مستضعفین
تریبون مستضعفین-سید یوسف مرادی (دانشجوی دکتری هوش مصنوعی دانشگاه علم و صنعت) «آمدن به کربلا از سوی خاندان پیامبر، امام سجاد (ع) و زینب کبری(س) در اربعین، به این مقصود بود. یاد دادند به شیعیان که اینجا محل اجتماع شماست، اینجا محل میعاد بزرگی است که با جمع شدن در این میعاد هدف جامعه شیعی و هدف بزرگ اسلامی جامعه مسلمین را باید به یاد هم بیاوریم. تشکیل نظام اسلامی و تلاش برای آن حتی در حد شهادت آن هم با آن وضع، این چیزی است که باید از یاد مسلمانها نمی رفت و خاطره آن برای همیشه زنده می ماند و آمدن به کربلا از سوی خاندان پیامبر، امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در اربعین به این مفهوم است.»
این جملات انقلابی، فرموده مقام معظم رهبری است. اما نه در چند سال اخیر، که بیست و شش سال قبل، در نماز جمعه 24 خرداد هزار و سیصد و شصت و شش و آنهم درست در بحرانی ترین روزهای جنگ. شش روز قبل از ایراد این سخنان عاشورایی، شهید «نادر مهدوی» سردار بزرگ خلیج فارس، همراه با یاران اندکش و با چند قایق موتوری به جنگ با ناوهای تا دندان مسلح امپریالیسم غاصب آمریکا رفته بود تا آمریکای مغرور، برای اولین بار طعم ضرب شصت سربازان روح الله(ره) را بچشد.
راهپیمایی اربعین
در آن روزها اگر به کسی می گفتند روزی خواهد آمد که دهها میلیون شیعه عراق از سراسر این کشور – در اربعین سالار و سید شهیدان – به سمت سرزمین کربلا حرکت خواهند کرد یقینا باور نمی کرد.
اما این روزها از بصره تا کربلا، هر خانه ای مهمانسراست و هر انسانی میزبان، دهها میلیون شیعه عراق در بزرگترین همایش بشری – در سراسر جهان و تمام تاریخ- دور هم جمع می شوند، آنهم در حالی که در عراق نه وزارت ارشادی هست و نه صدا و سیمایی و نه …که برنامه ریزی کنند و مقدمات سفر میلیونها زائر را مهیا کنند. شیعیان عراق برای سفر انقلابی شان هر چه لازم باشد را خود مهیا کرده اند.
آیا اگر عراق در بهترین وضعیت خود هم می بود می توانست اینهمه مسافر را یکجا جابجا کند؟
نگاه به این اتفاق عظیم، به عنوان «یک زیارت ساده» نشان از نادیده گرفتن مبانی تشیع و اصولی است که بر آن استوار است. آنانی که این حرکت را صرفا «یک زیارت ساده» می دانند، مؤلفه ای به نام انتظار را نادیده گرفته اند. به راستی روزی که به تعبیر حضرت امیر(ع) «دعوت ظهور» از مکه مکرمه آغاز می گردد و حضرت ولی عصر(عج) ندا می دهند:« حق از آن آل محمد است و اگر طالب هدایت و سعادت هستید به دامان آل محمد چنگ زنید»، پیروان میلیونی آن حضرت چگونه خود را به حضرت ایشان خواهند رساند؟
آیا حرکت دهها میلیونی شیعیان عراق تمرینی برای روز ظهور نیست؟
آیا وقت آن نرسیده است تا میلیونها شیعه عاشورایی ایران اسلامی، همچون شیعیان عراق، در سراسر کشور، نهضت راهپیمایی اربعین حسینی را ایجاد کنند؟ آیا اتفاق مبارکی که طی چند سال اخیر در عراق صورت پذیرفته است نمی تواند الگوی مناسبی برای یک حرکت میلیونی و انقلابی توسط عاشقان و رهروان حضرت اباعبدالله (ع) در ایران اسلامی و دیگر ملل شیعه باشد؟ آیا ما نیز نیاز به این تمرین مقدس نداریم؟
آیا این حلقه مفقوده ای نیست که قیام کربلای امام جسین(ع) را کامل می کند و حکام شیطانی عراق شیعی، در طول هزار و چهارصد سال گذشته همچون سدی مانع تحقق آن شده بودند؟
آیا قیام کربلا حلقه های مفقوده دیگری هم دارد؟ موضوع مطلب : اربعین
*پیام عاشورا برای میثاق الست* باز عالم رنگ عاشوراگرفت مهر و مه را هاله ای سودا گرفت نوحه گر لاهوتی و ناسوتیان لشگر غم خانه دلها گرفت همره مشرق که دارد رنگ خون دامن مهر جهان پیما گرفت رخت ماتم بر تن ارض و سماء عرش و فرش و عالم بالا گرفت جن و انس و مرغ و ماهی نوحه گر چهره ی شمس جهان آراء گرفت در عزای سرور آزادگان آسمان از ناله زهراء گرفت خیمه ماتم کند برپا ملک نه فلک را شیون و غوغا گرفت کربلا شد لاله گئن بار دگر جوشش خون خدا دریا گرفت وارد اندر نینوا گشته حسین با جوانان منزل و مأموا گرفت تا زند بر قله آزادگی رایت اسلام را سقا گرفت دست و جان و سر بداد عباس او در کنار علقمه مأموا گرفت پیکر شهزاده اکبر را ز خاک در بغل چون لاله حمراء گرفت اصغر ششماهه اش را روی دست چون شقایق زاده زهرا گرفت عون و جعفر قاسم و یاران او سرزمین کربلا یکجا گرفت در پی عهدالستش شد روان سوی میدان جانب هیجا گرفت سر بداده بر سر میثاق عشق سروری از داور یکتا گرفت شهسوار پاک باز تشنه کام برق تیغش قامت اعداء گرفت در زمین کربلا و شط خون زورق ان الحسینش جا گرفت اهل بیتش بهر تکمیل قیام راه کوه و دامن و صحرا گرفت خطبه های آتشین زینبش آذر افشان دامن اعدا گرفت از بیان حضرت سجاد هم شد مکمل این قیام و پا گرفت زد رقم کلک (رهایی) زین الم باز عالم رنگ عاشورا گرفت (اثرطبع استادحاج علی محمدرهائی شهرضائی)
موضوع مطلب : اربعین کاروان می رسد از راه، ولی آه چه دلگیر چه دلتنگ چه بی تاب دل سنگ شده آب ، از این نالهی جانکاه زنی مویه کنان ، موی کنان خسته، پریشان، پریشان و پریشان شکسته ، نشسته ، سر تربت سالار شهیدان شده مرثیه خوان غم جانان همان حضرت عطشان همان کعبهی ایمان همان قاری قرآن ، سر نیزهی خونبار همان یار ، همان یار ، همان کشتهی اعدا. کاروان می رسد از راه ، ولی آه نه صبری نه شکیبی نه مرهم نه طبیبی عجب حال غریبی ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی ز داغ غم این دشت بلاپوش به دلهاست لهیبی به هر سوی که رفتند نه قبری نه نشانی فقط می وزد از تربت محبوب همان نفحهی سیبی که کشانده ست دل اهل حرم را. کاروان می رسد از راه و هرکس به کناری پر از شیون و زاری کنار غم یاری سر قبر و مزاری یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته به دنبال مزار پسر فاطمه رفته یکی با دل مجروح و با کوهی از اندوه به دنبال مه علقمه رفته یکی کرب و بلا پیش نگاهش سراب است و سراب است دلش در تب و تاب است و این خاک پر از خاطره هایی ست که یک یک همگی عین عذاب است و این بانوی دلسوختهی خسته رباب است که با دیدهی خونبار و عزاپوش خدایا به گمانش که گرفته ست گلش را در آغوش و با مویه و لالایی خود می رود از هوش: «گلم تاب ندارد حرم آب ندارد علی خواب ندارد» یکی بی پر و بی بال دل افسرده و بی حال که انگار گذشته ست چهل روز بر او مثل چهل سال و بوده ست پناه همه اطفال پس از این همه غربت رسیده ست به گودال همان جا که عزیزش همان جا که امیدش همان جا که جوانان رشیدش همان جا که شهیدش در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر در آن غربت دلگیر شده مصحف پرپر و رفته ست سرش بر سر نیزه و تن بی کفن او، سه شب در دل صحرا رها مانده خدایا. چهل روز شکستن چهل روز بریدن چهل روز پی ناقه دویدن چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن چه بگویم؟ چهل روز اسارت چهل روز جسارت چهل روز غم و غربت و غارت چهل روز پریشانی و حسرت چهل روز مصیبت چه بگویم؟ چهل روز نه صبری نه قراری نه یک محرم و یاری ز دیاری به دیاری عجب ناقه سواری فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب چه بگویم؟ چهل روز تب و شیون و ناله زخاکستر و دشنام ز هر بام حواله و از شدت اندوه و با خاطر مجروح جگر گوشهی تو کنج خرابه همان آینهی فاطمه جا ماند سه ساله چه بگویم؟ چهل روز فقط شیون و داغ و غم و درد فراق و فراق و ... فراق و ... چه بگویم؟ بگویم، کدامین گله ها را؟ غم فاصله ها را؟ تب آبله ها را؟ و یا زخم گلوگیر ترین سلسله ها را؟ و یا طعنهی بی رحم ترین هلهله ها را؟ و یا مرحمت دم به دم حرمله ها را؟ چهل روز صبوری و صبوری غم و ماتم دوری و صبوری و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری نه سلامی نه درودی کبودی و کبودی عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی به آن شهر پر از کینه و ماتم چه ورودی و کبودی در آن بارش خونرنگ سر نیزه تو بودی و کبودی گذر از وسط کوچهی سنگی یهودی و کبودی و در طشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه چه دلتنگ غروبی ، چه چوبی عجب اوج و فرودی و کبودی
خدایا چه کند زینب کبری! موضوع مطلب : اربعین پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |