خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

افسران - ? سمت خدا 1 ...




موضوع مطلب : پند و اندرز

چهارشنبه 94 دی 16 :: 10:50 عصر

افسران - استاد قرائتی




موضوع مطلب : پند و اندرز

جمعه 94 آذر 13 :: 11:56 عصر

افسران - حواسمون باشه...




موضوع مطلب : پند و اندرز

سه شنبه 94 آذر 3 :: 10:52 عصر

افسران - محروم از محرمان




موضوع مطلب : پند و اندرز

پنج شنبه 94 آبان 21 :: 11:2 عصر

افسران - مراقب افکارمان باشیم..




موضوع مطلب : پند و اندرز

شنبه 94 آبان 16 :: 10:13 عصر

افسران - ایت الله بهجت




موضوع مطلب : پند و اندرز

شنبه 94 اردیبهشت 5 :: 10:49 صبح

افسران - پند پاکی




موضوع مطلب : پند و اندرز

سه شنبه 93 بهمن 28 :: 11:55 عصر

اقامه نمازهای پنجگانه و ریزش گناهان(حکایت خوبان)
ابوعثمان می‌گوید: من با سلمان فارسی در زیر درختی نشسته بودیم، او شاخه خشکی را گرفت و تکان داد تا همه برگهایش فروریخت. آنگاه به من گفت: نمی‌پرسی چرا چنین کردم؟ گفتم: چرا این کار را کردی؟
در پاسخ گفت: یک وقت زیر درختی در محضر پیامبر اکرم(ص) نشسته بودم. حضرت شاخه خشک درخت را گرفت و تکان داد، تا تمام برگهایش فروریخت. سپس فرمود: ای سلمان! سؤال نکردی چرا این کار را انجام دادم؟
عرض کردم: منظور از این کار چه بود؟ پیامبر فرمود: وقتی که مسلمان وضویش را به خوبی گرفت، سپس نمازهای پنجگانه را بجا آورد، گناهان او همچنان که برگهای این درخت فروریخت فرو می‌ریزد. 1
_______________________________________
1- بحارالانوار، ج 82، ص 319




موضوع مطلب : پند و اندرز

جمعه 93 شهریور 7 :: 11:22 صبح

دختر زیبای جوانی که شب را در حجره طلبه خوابید

دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود، آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

به گزارش میدان 72، شب هنگام، محمد باقر، طلبه جوان، در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

 

دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود، آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود، در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

 

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی!

 

محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.

 

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید: چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته.

علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.




موضوع مطلب : پند و اندرز

پنج شنبه 93 مرداد 9 :: 9:52 صبح

افسران - حیا




موضوع مطلب : پند و اندرز

جمعه 93 فروردین 15 :: 11:38 عصر
1 2 >

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت