خا نه دوست آخرین مطالب
* در حادثه منا وقربانی شدن حجاج مظلوم *
ای خداوند منا و حرم و رکن و مقام بهر حج در حرمت خلق جهان کرده قیام تا که احرام به حج بسته و سوی عرفات هم به مشعر بشتابند و منا در اوقات کرده قربانی و تقصیر و به سوی جمرات قصد قربت بنمایند و دعا و صلوات به سوی کعبه روند و به طواف و به دعا به صفا مروه طواف دگر از بهر نساء یا رب از آل سعود و سلفی وهّابی برتو آریم شکایت که کند قصابی تن حجاج لگد مال نمودند ببین که چسان زائر تو گشته همه فرش زمین نه ترحم به نساء و نه رجال و نه ضعیف شده پامال به بازار منا مسجد خیف شکوه از آل سعود و سلفی های پلید میهمانان خدا را به منا کرده شهید خائنین حرمت را بنگر سوی منا ای خداوند حرم کرده به حجاج جفا داد ما گیر خدا زین فرق نا لایق بنما مهدی موعود بر اینان فائق تا (رهائی) شود از سلطه ی این ها حرمین بر سر کعبه شود نصب حدیث ثقلین (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) موضوع مطلب : شعر قفل شد پنجرهها و همه ـ درها مسدود موضوع مطلب : شعر باز جاری گشته باران سرشک شیعیان در عزای صادق آل محمد (ص) درجهان باز دل ها در عزای حضرت صادق(ع)پریش سر به زانوی غم و حسرت نهاده دوستان نوحه گر گردیده جن وانس در روی زمین در سماء روح الأمین با جمله ی لاهوتیان روح پاک انبیاء محزون ز داغ حضرتش حضرت زهراء(س) وپیغمبر(ص)مکدّر شیعیان شد شهید زهرکین از جور منصور پلید از غم او شد پریشان مهدی صاحب زمان(عج) لعن و نفرین خدا بر ظالمین باد از ازل تا ابد مشمول لعنند ودرآتش جاودان بر امامان شهید(ع) از ما درود و هم سلام بی نهایت تا به روز حشر جاری از زبان عالمی بنشسته در سوگ به حق ناطق امام(ع) جعفر صادق (ع) که باشد بر تشیّع سایبان ما دراین بزم عزا برسر زده دست اَسف در عزای حضرتش سر در گریبان دُر فشان آسمان علم را بنگر که بارانی شده در عزای حضرت صادق(ع) امام شعیان مهدی صاحب زمان(عج) در این عزا صاحب عزا گشته نیلی پوش و آسفناک جمع دوستان پیکر پاکش چو جدّش گشته مدفون دربقیع پرچم اسلام را بگرفته مهدی (عج) در میان برفروغ نور خود هر دم فزاید دست حقّ گرچه در إطفاء آن بنموده خُدعه دشمنان تیشه بر بنیاد خود زد دست خصم بد گهر مشعل اسلام را حافظ خدای مهربان شیعیان حضرت صادق(ع) (رهائی) روز حشر از عذاب دوزخ وآسوده خاطر درجنان (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) موضوع مطلب : شعر علیرضا قزوه آنگاه برخی از ابیات خود را که در مورد شهدای غواص سروده بود قرائت کرد:
دلت خونی ، لباست پاره پاره
خودت ماهی و چشمونت ستاره
نمی دونم کجایِ قبرت
اما الهی نور بر قبرت بباره
ستاره آسمون، نون آورم رفت
ستاره آسمون، تاج سرُم رفت
همین دیروز اینجا کربلا بود
هنوز قاسم نیومده اکبرُم رفت
ستارهِ آسمون، از من جدا شد
ستارهِ آسمون ، مرغ هوا شد
تموم نحش او خاکستری بود
که اون هم رفت و خاک کربلا شد
ستارهِ آسمون، چشماش و بسته
کنارم با تن خونین نشسته
ستارهِ آسمون، چشماتو وا کن
به قربونت چرا بالت شکسته؟ موضوع مطلب : شعر « محمد حسن جمشیدی» سروده اش را به خانواده های شهدای غواص تقدیم کرد:
هرجا که اسم تو وسط اومد
رفت و یه گوشه با تو خلوت کرد
دنیاش قد قاب عکست بود
یک عمر با عکسات صحبت کرد
می گفت بچه م تازه دوماده
رختای دومادی واست آورد
امسال دیگه جشن می گیریم
اینجا همیشه بغض شو می خورد
مادر کنار دار قالی مُرد
از بس گره روی گره پژمرد
از هشت سال جنگ تحمیلی
مادر تمام هشت سال را مُرد
حالا خبر دادند که برگشتی
حالِ تموم شهر آشوبه
سی ساله رفتی دیر برگشتی
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم موضوع مطلب : شعر یا علی محراب از خون سرت رنگین شده عالمی زین ماجرا افسرده و غمگین شده در تب و در تاب و محزون عالم تمکین شده در عزای رهبر ابرار و شاه دین شده منکدر خورشید و ماه زهره و پروین شده حور و غلمان در جنان زین ما جرا غمگین شده وا اسف گویان از این غم عالم تکوین شده ابن عمّ مصطفی مقتول تیغ کین شده زین مصیبت رخت غم بر خانه ی دیرین شده تا (رهائی) نوحه گر در سوگ شاه دین شده ***
امشب از خون لاله گون محراب و منبر می شود غوطه ور در شطّ خون میر غضنفر می شود در سحرگه از جفای ابن ملجم مرتضی در ره اسلام و قرآن چون گلی پر می شود می کند با خون سر امشب محاسن را خضاب عاقبت یعسوب دین در خون شناور می شود می کند دست عدو ارکان ایمان را خراب کشته ی راه خدا مولای قنبر می شود خانه زاد حق به رب البیت واصل می شود از جفا شقّ القمر یار پیمبر می شود بو تراب از ضرب تیغ خصم غلطد بر تراب شیعیان را زین مصیبت خاک بر سر می شود زین الم خاک یتیمی می نشیند بر جهان چون شهید اشقیاء ساقی کوثر می شود جامه ی نیلی بر اندام خلایق می شود چون (رهائی) خون جگر اوراق دفتر می شود (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) موضوع مطلب : شعر زخون محراب ومنبر لاله گون شد امیرالمؤمنین غرقاب خون شد ندا آمد ز سکان سماوات که فُلکِ علم و تقوا واژگون شد سرشک خون ببار از دیده امشب که ارکان هدایت بی ستون شد علی فائز شد و واصل به جانان غم داغش به دل ما را فزون شد به سرخاک مصیبت شیعیانش سرشک دیدگان سیلاب خون شد جهان شیعه را ماتم سرا کرد دل جن وملک از غصه خون شد (رهائی) دیده بارانی کن امشب جهان زین غم گرفتار جنون شد
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) موضوع مطلب : شعر مناجات تضمین دوبیتی (چرا تو ای شکسته دل ) (چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی) چرا به موقع نماز تو از کریم چاره ساز نیاز خویش را طلب به التجاء نمی کنی به بارگاه قدس او سحرگهان به پای دل به سوز و اشک و آه خود سفر چرا نمی کنی به کاروان عاشقان به عزم کعبه ی ولا تعلّقات این جهان چرا رها نمی کنی به عشق شاه لافتی شه سریر هل اتی چرا به شوق کعبه رو به کربلا نمی کنی قدم به کوی عشق نِه به لب سبوی عشق نِه به طرف مرقد حسین سعی و صفا نمی کنی به باوفا برادرش تو را به جان مادرش جبین بِسای بر درش چرا وفا نمی کنی به خاک کوی عاشقان زجان سلام ما رسان (رهائی)فقیر را کنار مرقد حسین چرا دعا نمی کنی (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) موضوع مطلب : شعر شهر رمضان است بیا تا سخن از دوست بگوییم هر صبح و مساء ره به سوی دوست بجوییم راهی به سوی غایت مطلوب شده باز راز دل خود را همه شب فاش بگوییم ما را به ضیافت طلبد دوست در این ماه ضیفیم و ز خوان کرمش بهره بجوییم انفاس در این مه همه تسبیح خداوند نالیم بَرِ یار و دل از کینه بشوییم ای دوست به باب کرمت همچو گدایان لیل از پی زادِ رَهِ خود راه بپوییم ذات تو مُبَراء ز عیوب و ز نقایص یا رب غم دل را بَرِ اغیار نگوییم از دیده روان بهر وضو آب نماییم نفس حیوانی به همین آب بشوییم زاد سفر از باب دعا و در قرآن لیل و سحر و قدر بالحاح بجوییم فضل و کرمت ساری و جاری به خلایق یاد شکرین سخن و شهدِ سبوییم هرگز ز درش روی نتابیم و همه عمر از دولت او ره به سوی غیر نپوییم لطف تو عمیم است به هر عالی و دانی قهر تو عظیم است امید است نبوییم رحمی بکن ای دوست به افسردگی ما از فرط گنه وقت سحر زار بموییم نام همگی محو ز دیوان معاصی چون لاله ی پژمرده (رهائی) لب جوییم (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) موضوع مطلب : شعر رب کریم ومهربان چنین بنده نوازی می کند: دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من به ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من اگر گم کردهای ای دل، کلید استجــابت را بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من بیفشان قطره اشکی که من هستـم خریدارش بیاور قطرهای اخــلاص، دریـا کردنش با من اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت تو نامه توبه را بنویس، امضـا کردنش با من. موضوع مطلب : شعر پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |