سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

چکیده اى از اسرار حج  ( 2 )

وقوف در عرفات

اولین مرحله از مناسک حج تمتع بعد از احرام حج تمتع، وقوف از سرزمین عرفات مى باشد و این عمل از بعد از زوال روز نهم ذیحجه تا غروب شرعى مى باشد.

امیرالمومنین امام على علیه السلام درباره راز وقوف در عرفات فرمودند: عرفات خارج از مرز حرم است و میهمان خدا باید بیرون دروازه، آنقدر تضرع کند تا لایق ورود به حرم شود.

البته اسرار وقوف در عرفات فراوان است از جمله:

1- حج گزار بداند که خداوند متعال به همه نیازهاى او واقف و بر رفع همه آنها تواناست لذا امام سجاد علیه السلام به سائلى که در روز عرفه گدایى مى کرد، فرمود: واى بر تو! آیا در چنین روزی، دست نیاز به سوى غیرخدا دراز مى کنی، در چنین روزى براى کودکان در رحم، امید سعادت مى رود.

2- حاجى باید بداند که خداوند متعال به نهان و آشکار او و حتى آنچه براى خود او روشن نیست، خداوند آگاه است.

امام سجاد علیه السلام فرمود: عصر روز عرفه و ظهر روز دهم، خداى سبحان بر ملائکه افتخار مى کند و مى فرماید؛ اینان بندگان من هستند که از راه هاى دور و نزدیک با مشکلات بسیار به اینجا آمده و بسیارى از لذتها را بر خود حرام کرده و بر شن هاى بیابان هاى عرفات و منا خوابیده و اینچنین با چهره هاى غبارآلود در پیشگاه من اظهار عجز و ذلت مى کنند.

آنگاه خداوند به ملائکه اجازه مى دهد تا بر دلها و اسرار حاجیان آگاه شوند.

فرشتگان، گروهى را مى بینند که دل هایشان بسیار نورانى است.

خداوند سبحان مى فرماید: این گروه، مطیع خدا و پیامبر او هستند.

پیامبر را امین وحى مى دانند و معتقدند که او از نزد خود هیچ نگفته و در همه مسائل و احکام الهى و از آن جمله در امامت و رهبری، سخنان و اقدام هاى او طبق وحى بوده است.

یکى از بهترین اعمال در روز عرفه، خواندن دعاى امام حسین علیه السلام در این روز مى باشد.

در این دعا، امام حسین علیه السلام همان طور که روش حکومت اسلامى و دولت مکتبى و ظهور ولایت الهى را نشان مى دهد، رسم سلحشورى و سنت سرکوبى جنایتکاران را هم ارائه مى کند.

در این روز، از حضور امام زمان علیه السلام غافل نشویم که هر سال در مراسم حج و به ویژه در عرفات و منا حضور دارند.

امید آن که حاجیان هر چند اندک بتوانند آن وجود مبارک را بشناسند.

وقوف در مشعرالحرام

پس از غروب آفتاب روز نهم ذیحجه از سرزمین عرفات به سوى مشعرالحرام حرکت مى کنند.

اما مشعرالحرام جزو محدوده حرم و اولین در ورودى حرم است، لذا کسى که در عرفات و در روز عرفه به علوم و معارف الهى عارف شده، لایق است که وارد حرم شده و در راهرو و دالان ورودى آن شبى را بیتوته کند و از همانجا سنگریزه هایى را جمع آورى نماید تا در روز دهم در منا جمرات و شیطان را رمى کند.

راز وقوف در مشعرالحرام آن است که قلب خود را با شعار تقوا آگاه کند تا قلب او با تقوا شناخته شود و با جمع آورى سنگریزه ها نیرو مى گیرد و خود را مسلح مى کند تا با شیطان به نبرد برخاسته و با طاغوت بجنگد.

سرزمین منا

حاجیان پس از طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه به منا مى آیند تا اعمال خاص آن سرزمین را بجا آورند.

منا، سرزمین نیل به تمنیات صادق است.

منا، سرزمین برآوردن آرزوهاست.

منا، سرزمین مطلوبها و خواسته هاست.

امام سجاد علیه السلام از شبلى پرسیدند، آیا آرزوهاى دیگران را هم برآوردی، آیا به آن پایه از کمال رسیدى که مردم از زبان و دل و دست تو آسیب نبینند؟

مردم باید از دست و زبان حاجى در آسودگى باشند و حاجى نباید با زبانش کسى را نه به صورت جدى و نه به صورت شوخى و به بهانه طنزگویى اذیت کند و بالاتر از آن، قلب او نیز به کسى آسیب نرساند و صدمه و آسیب قلبى آن است که انسان کینه کسى را در دل داشته باشد و یا نسبت به کسى حسادت ورزیده و بدخواه او باشد.

رمى جمرات

اولین عمل در سرزمین منا رمى جمره عقبه مى باشد.

معناى سنگ زدن به جمره آن است که من هر شیطان و شیطنتى را رمى کردم، پس اگر انسانى خود جزو شیاطین انسانى باشد هرگز قدرت و لیاقت رمى را ندارد.

پس حاجى متوجه باشد که آن جمره، شیطان نمى باشد و این سنگ زدن رمى شیطان و راندن شیطان نیست و شیطان هرگز با هفت سنگ طرد نمى شود، تنها راه در امان ماندن از آسیب هاى شیطان پناه بردن به خداوند متعال مى باشد اما کسى که غافل باشد از یاد خداوند متعال، شیطان قرین او مى شود و کسى که شیطان قرین او شد هرگز نمى تواند شیطان را رد کند و چنین کسى حقیقتا اعمال منا را انجام نداده اگرچه ظاهرا انجام داده است و این شخص به سر رمى جمرات نرسیده است.

قربانی

دومین عمل در سرزمین منا، قربانى کردن است.

سر قربانى کردن آن است که قربانى کننده، گلوى دیو طمع را بریده و او را بکشد.

پس قربانى نمودن یعنی، طمع را سر بریدن.

تراشیدن موى سر (حلق)

سومین عمل در سرزمین منا، حلق است.

موى سر انسان به حسب ظاهر، جمال و زیبایى انسان است.

اگر کسى موى سر شخصى را به اجبار بتراشد باید دیه بپردازد چون زیبایى را از او گرفته است.

اما در منا، باید سر خود را بتراشد و راز تراشیدن این است که انسان هرگونه غرور و کبر ومنیت را از سرش به در کند و خود را از هر معصیتى تطهیر و تنظیف نماید.

حج مقبول

رسول اعظم صلى الله علیه و آله و سلم در بیان معیار حج مقبول فرمودند، نشانه قبولى حج این است که حج گزار از آن پس، مرتکب گناه نشود اما اگر همچنان به تباهى و گناه تن داد، این نشان از مردود بودن حج اوست.

پس حاجى با انجام مناسک حج، از هر پلیدى پاک مى شود.

از این رو مادامى که به گناه آلوده نگردد، نورانى است.

و چون اسرار عبادتها در قیامت ظهور مى کند که روز ظهور باطن افراد و اعمال آنان است، اسرار نماز و روزه و سایر عبادات در قیامت ظهور مى کند اما اگر کسى در دنیا توانست بفهمد حجش مورد قبول یا مردود واقع شده مى تواند به گوشه اى از اسرار حج واقف شود




موضوع مطلب :

شنبه 89 آبان 22 :: 9:57 عصر

 خاطرات شنیدنی از همحجرهای رهبر انقلاب ‏

کوچه پسکوچه های خیابان فاطمیه قم را به دنبال خانه شخصی می گشتم که هم اتاقی یا به قول طلبه ها، هم حجره ای مقام معظم رهبری در دوران قبل از انقلاب، در مدرسه عالی فقه (حجتیه) بوده است، کسی که حتماً نکات، خاطرات و حرف های جالب و شنیدنی از سیره و شخصیت رهبری برای گفتن داشت. ‏پیرمرد مشهدی که سالها قبل برای کسب علوم و معارف اهل بیت(ع) به قم آمد، دوران های مختلف قبل و بعد از انقلاب را دیده و حوادث تلخ و شیرین روزگار را تجربه کرده بود، از هم اتاقی بودن با مقام معظم رهبری تا امام جمعه و نماینده رهبری در دبی و...خاطرات شنیدنی فراوانی از این همه ایام برای گفتن داشت.‏آنچه پیش روست، برش هایی از گفتگوی خواندنی خبرنگار مرکز خبر حوزه با حجت الاسلام والمسلمین حسین علی اکبریان معروف به حاج شیخ اکبری است که خواندن آن خالی از لطف نیست.‏

سکونت در حجره برادر

زمانی که طلبه شدم، هم درس می خواندم هم کار می کردم، بعد از چند وقت احساس کرم که کار مزاحم درس است، بنابراین تصمیم گرفتم به قم آمده و ممحض در درس و بحث شوم، با یکی از دوستانم به نام حاج آقای کاردان به قم آمدیم آن زمان حدوداً 22 سال داشتم، آمدیم ولی حجره ای پیدا نکردیم، شب جمعه به جمکران رفتیم و به آقا امام زمان (عج) متوسل شدیم، صبح روز بعد به مدرسه حجتیه رفتیم که دیدیم آقا سید محمد خامنه ای قصد دارد به مشهد عزیمت کند و حجره اش خالی است، سریع از فرصت استفاده کرده و آن حجره را گرفتیم، چندی بعد دو طلبه ترک زبان هم به ما اضافه شدند و بعد از آنها مقام معظم رهبری از مشهد به قم آمدند و در حجره برادرشان با ما ساکن شدندمن دو سال از رهبری بزرگ تر بودم، ولی ایشان در آن زمان در درس خارج اصول آیتالله شیخ مرتضی حائری شرکت می کردند، من و حاج آقای کاردان لمعه را تمام کرده بودیم؛ بنابراین همواره احترام ایشان را حفظ می کردیم و مواظب رفتارمان بودیم.‏

اجتهاد در جوانی

به یاد دارم سیره آقا این بود که شب ها فراغتی که ایجاد می شد می نشست و درس آن روز که نت برداری کرده بودند، به زبان عربی پاکنویس می کردند؛ یک شب دیدم، درس اصول حاج آقا مرتضی حائری را نوشتند که از دروس مشکل حوزه بود و فقط طلاب نخبه و زبده در درس حاج آقای حائری شرکت می کردند. جالب این بود که ایشان زیر هر پاراگراف خط تیره کشیده بود و نظر و نقد خود را به درس استاد نوشته بودند، به ذهنم می آید، همان جا گفتم «درس به این مشکلی، ایشان نظرات خود را این گونه زیر نظر استاد یادداشت می کنند»، جز اجتهاد چیز دیگری نیست، در آن زمان با آن سن جوانی که شاید آقا 20 سال داشتند، واقعا مجتهد مسلم بودند و صاحب نظر بودند.‏

وقتی که آیتالله حائری از آقا می گوید

حتی برخی نقل می کنند، آیت الله حائری در طُرقَبه مشهد بودند، فردی نزد ایشان می رود، آیت الله حائری می گوید الان آقا سید علی اینجا بودند او مجتهد بسیار خوب، انسان زبده و صاحب نظری در فقه و اصول است، خلاصه آقای حائری به عنوان یک مجتهد و مدرس بزرگ حوزه خیلی از سید علی آقا تعریف می کردند.‏من و حاج آقای کاردان معمولا آبگوشتی تهیه می کردیم و می خوردیم، آن دو طلبه ترک هم خودشان با هم غذا می خوردند و برنامه های خودشان را داشتند، حضرت آقا نیز معمولا بیرون غذا می خوردند و می آمدند، کمتر پیش می آمد چون ساعات مطالعه و مباحثه ایشان با برنامه های ما متفاوت بود و معمولا ما شام را خورده بودیم که ایشان وارد حجره می شدند.‏جای ایشان در حجره گوشه اتاق نزدیک پنجره، روبروی درب و رو به قبله بود و یک میز کوچک و چند کتاب داشتند که با خود به درس استاد می بردند، ایشان غالبا در روزهای تحصیلی کمتر در حجره بودند و برنامه ایشان کاملا با برنامه ما متمایز بود.‏بسیار متین و موقری بودند و از شوخی پرهیز می کردند، اما هرگز خشک برخورد نمی کرند، من را حسین آقا صدا می زدند و ما هم ایشان را حاج علی آقا صدا می کردیم و از آنجایی که ایشان ابهت و متانت خاصی داشتند همواره احترام ایشان را حفظ می کردیم و حتی سعی می کردیم کارهای حجره مانند: نظافت و شستن ظرف و... را خودمان انجام دهیم که البته با ممانعت ایشان مواجه می شدیم و در کارها سهیم می شدند.‏

از لحظه لحظه همجواری با حضرت معصومه (س) بهره می بردند‏

حضرت آقا نظم خاصی داشتند و توجه و دقت زیادی به درس و بحث داشتند، به گونه ای که ممحض در درس بودند و گویا از لحظه لحظه حضورشان در قم و همجواری با حضرت فاطمه معصومه (س) و علما و بزرگان حوزه بهره می بردند و استفاده می کردند؛ تلاش ایشان برای درس و دقتشان در مطالب علمی مجدانه و بی نظیر بود و آثار اجتهاد به خوبی در همان سنین جوانی در ایشان دیده می شد.‏در برقراری ارتباط با دیگران بسیار خوب رفتار می کردند و همه جور ذوق و سلیقه را به سمت خود جذب می نمودند و جاذبه خیلی قوی داشتند؛ به طوری که خواص و عوام عاشق و دلباخته ایشان می شدند.‏رابطه ایشان با طلبه ها و اساتید بسیار خوب بود، از همان دوران بیان بی نظیری داشتند، خیلی از طلاب و فضلا و اساتید در آن دوران جوانی، برای ایشان ارادت و احترام خاصی قائل بودند.‏

یادم نمی آید از دست ایشان دلخور شده باشم‏

در مدت یک سالی که با آقا هم اتاقی بودم یک بار یادم نمی آید از دست ایشان دلخور شده و ناراحت باشم، ایشان مراعات حال همه را می کردند و فرد

جامع الاطرافی بودند؛ درس و تحصیل، تهذیب و اخلاق، توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی روز، ارتباطات فردی و دوستانه همه را به خوبی در حد اعلی داشتند و رعایت می کردند.‏حضرت آقا رابطه خوبی با شیعه و سنی داشتند و همواره مراعات می کردند که مطلبی نگویند که باعث ناراحتی و اختلاف شود.‏

گعده های سیاسی به بهانه آبگوشت!‏

ایشان روزهای پنجشنبه و جمعه که درس ها تعطیل بود، مباحثه و درس را کنار می گذاشتند و گعده های سیاسی و اجتماعی با علما و بزرگان داشتند، این گعده ها گرچه در شکل و ظاهر برای آبگوشت خوردن بود، ولی مسائل و رویداد های سیاسی و اجتماعی کشور را تبادل نظر می کردند. حتی به یاد دارم پسر حاج آقا مرتضی حائری گاهی ساعت ها نزد ایشان می نشست و با هم صحبت های سیاسی و اجتماعی روز را می کردند؛ البته ما گوش نمی دادیم و خیلی هم سر در نمی آوردیم، به یاد دارم آیتالله مشکینی، شهید سعیدی و ... زیاد می آمدند و حضرت آقا با پسر امام، حاج احمد آقا رابطه نزدیکی داشتند و آقا مورد مشورت حضرت امام بودند.‏شخصیت اخلاقی و مهذب عجیبی داشته و دارند، گرچه کسی به فکرش نمی رسید که روزی انقلابی شکل بگیرد و امام راحل رهبر جامعه اسلامی شود، ولی چهره و شخصیت مقام معظم رهبری کاملا شاخص بود.‏

نقدنیوز




موضوع مطلب :

شنبه 89 آبان 22 :: 9:56 عصر

 

زن یهودی ساکن تلآویو مسلمان شد 

صابرینا 34 ساله از یهودیان روسی تبار ساکن تل آویو به دین مبین اسلام گروید. وی پس از مسلمان شدن تا مدتی مسئله را مخفی نموده و در طی این مدت دلیل محجبه شدن خود را ابتلای به سرطان و ریزش مو عنوان کرد.

صابرینا برای نخستین بار مسلمان شدن خود را با همسرش در میان گذاشت اما همسر وی از پذیرش او به عنوان یک مسلمان و در قامت حجاب اسلامی خودداری کرد. یاسمینا در پی این اقدام همسرش را تهدید کرد که یا مسلمان شود یا وی را طلاق دهد. در پی این تهدید همسر یهودی یاسمینا نیز مسلمان شد.

وی در مراسمی رسمی و در برابر قاضی شرعی مسلمانان قدسشرقی، شهادتین را بر زبان خود جاری کرد. یاسمینا علیرغم توهین دوستان و آشنایان به خاطر مسلمان شدنش گفت: "ذرهای از اسلام آوردن خود پشیمان نیستم و در پی سکونت در یکی از کشورهای عربی هستم." او دلیل مسلمان شدن خود را حجاب زنان مسلمان و عدالت جاری در قوانین اسلامی بیان کرد.

منبع: وبلاگ مطلع نیوز




موضوع مطلب :

شنبه 89 آبان 22 :: 9:55 عصر

 

فقر از نگاه دکتر شریعتی   

میخواهم بگویم...

فقر همه جا سر میکشد...

فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست...

فقر، چیزی را نداشتن است، ولی، آن چیز پول نیست... طلا و غذا نیست...

فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهی یک کتابفروشی می نشیند...

فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است،که روزنامه های برگشتی را خرد میکند...

فقر، کتیبهی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند...

فقر، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود...

فقر، همه جا سر میکشد...

فقر، شب را بی غذا سر کردن نیست... فقر، روز را بی اندیشه سر کردن است.

 




موضوع مطلب :

شنبه 89 آبان 22 :: 9:55 عصر

اگر احمدی نژاد نبود{1}

عبدالرضا داوری

سوال محوری این یادداشت آن است که "آیا اگر دکتر احمدی نژاد نبود و یا با اقبال ملی در راس جنبش ضداشرافیگری قرار نمی گرفت، وقایع تاریخ معاصر ایران در همین مسیر طی شده پیش می رفت و یا حوادث، مجرای تاریخی دیگری را پیدا می کرد؟ آیا واقعا ممکن بود که تحولات سیاسی ایران در جهت معکوس جریان حاضر سیر کند؟ آیا حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده آشکار و پنهان دولتهای پنجم تا هشتم ، می توانست شرایط پیش از سال 84 را لااقل برای مدت درازی تثبیت کند؟"

برای ارائه پاسخی دقیق و علمی به این پرسشها ابتدا به ظهور پدیده ای به نام "تمنای تغییر" در جامعه ایران ، از ابتدای دهه 70 پرداخته و در ادامه به ظهور "خاتمی" و "احمدی نژاد" به عنوان دو چهره ای که از درون پدیده "تمنای تغییر" برآمدند تا به این نیاز عمومی پاسخ دهند می پردازیم.

1- ظهور پدیده "تمنای تغییر" در دهه 70

 با آغاز دهه 70 شمسی و روشن شدن ماهیت و جهت گیری سیاسی و اقتصادی دولت پنجم ، به تدریج اعترضات اجتماعی در لایه های درونی جامعه شکل گرفت. در آن دوره دولت هاشمی رفسنجانی با محوریت اشرافیت بروکراتیک ، نسخه تعدیل اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را در حوزه اقتصاد حاکم کرد و در حوزه سیاست هم با انقباض فضای نقد ، هر نوع انتقاد از برنامه های دولت را تا حد "دشمنی با پیامبر اسلام(ص)" امتداد می داد. اولین جرقه اعتراض عمومی به سیاستهای دولت هاشمی رفسنجانی به عنوان نخستین نشانه ظهور پدیده "تمنای تغییر" ، در انتخابات ریاست جمهوری بهار 72 جلوه گر شد. علیرغم آنکه در این انتخابات رقبای شناخته شده ای مقابل هاشمی رفسنجانی صف آرایی نکردند ، رییس دولت پنجم حدود 40 درصد از آراء خود را نسبت به انتخابات قبلی از دست داد و حتی در برخی از مناطق محروم کشور نیز نتوانست حائز اکثریت آراء شود.این انتخابات نشان داد که مردم و به ویژه اقشار محروم جامعه با بینشها و نگرشهای متفاوت و گوناگون ،تداوم شیوه مدیریتی "دولت کارگزاران" را نمی پسندند.

پنج محور "دوری از شعارهای انقلاب و امام" ، "افزایش فاصله طبقاتی و فشار تورم" ، "گسترش تجمل گرایی و اشرافی گری" ، "فضای بسته سیاسی و فرهنگی" و "گسترش فساد اداری و اقتصادی" مرکز ثقل تمام انتقادهایی بود که به شیوه مدیریتی این دوره وارد می شد و چارچوب گفتمان "تمنای تغییر" را شکل می داد. "نماد" گسترش پدیده"تمنای تغییر"   را می توان در چند سخنرانی آخر مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی که در روزهای پایانی حیاتشان ایراد شد رهگیری کرد که در آن روزها با استقبال گسترده مردم نیز مواجه شد.مرحوم حاج سید احمد خمینی –رحمة الله علیه- ، 153 روز پیش از رحلت خود ،در سخنرانی 18 مهر 73 ، انتقادات صریحی را متوجه دولت هاشمی رفسنجانی نمود. مرور برخی از جملات مرحوم احمد خمینی در آن سخنرانی نشان می دهد که انتقادات مردم از دولت سازندگی نیز در مواضع آن مرحوم متجلی گردیده است.مرحوم سید احمد خمینی در آن سخنرانی گفته بود:

"الف-  مذاکره با سرمایه داران بزرگ برای گردش درآوردن چرخ اقتصاد کشور ، خطر بزرگی برای انقلاب است.امروز هم سرمنشاء گرانی و اخلال در امور را نفوذ سرمایه داران بزرگ در پیکره اقتصاد کشور می دانم.

ب-  تروریست های اقتصادی و سرمایه داران بزرگ که سرفصل سرمایه داران وابسته به خارج هستند ، در ارگان های اقتصادی ، فرهنگی و دانشگاهی نفوذ کرده اند و در مواردی با نفوذ در دستگاههای دولتی ، عملکرد انقلابی نظام و فرزندان آن را زیر سوال می برند.

ج- اینکه در ادارات فساد و رشوه خواری است ، به این علت است که ما از اول برخورد قاطعی با اینگونه افراد نداشتیم .

د- بسیاری از شرکتهای دولتی برای افزایش درآمدهای کاذب خود ، قیمتهای واقعی و سود عادلانه را رعایت نمی کنند.تحت عناوین ملی و دولتی مایحتاج مردم را با قیمت و سود عادلانه عرضه نمی کنند . دولت و مسئولان مبارزه با گرانفروشی ، اول باید به وضع شرکتها و نهادهای دولتی رسیدگی کنند. کسی با کارهای زیر بنایی و بازسازی زیرساختهای اقتصادی مخالف نیست .ما می گفتیم اجازه ندهید به این بهانه لجام گسیختگی اقتصادی حاکم شود.

 ه- مردم ما ، انقلاب ، نظام ، امام ، رهبر و کشورشان را دوست دارند ، بنابراین لازم است که در کمال آزادی حرفشان رابزنند . این جوی که درست کرده اند به مصلحت انقلاب و نظام نیست.نباید این جو باشد."

2- خاتمی ؛ نمادی بدلی برای پاسخ به تمنای تغییر

در روزهای پایانی دولت هاشمی رفسنجانی ، "تمنای تغییر" در میان مردم فراگیر شده بود و نیاز به تغییر و تحول در جامعه ایرانی موج می زد.فضای عمومی جامعه در میانه دهه 70 و برای جانشینی هاشمی رفسنجانی ، به دنبال مردی می گشت که به آرمانهای صدر انقلاب بازگردد و اشرافیت حاکم بر دولت را به زیر کشد . در ابتدای سال 1376 ، محمد خاتمی توانست تا تصویری تحول خواه را از خود در اذهان جامعه به تصویر کشد. محمد خاتمی و تیم همراهش توانستند با این تصویرسازی شعبده گونه ، اکثریت جامعه را قانع نمایند که او نماد "تغییرات" و بازگشت به مطالبات اصیل انقلاب است. خاتمی با ادبیاتی تحول خواهانه و متفاوت از کاندیداهای دیگر انتخابات ریاست جمهوری هفتم ، و نیز با بکارگیری شعارها و عکس های تبلیغاتی شاعرانه در کنار تکرار شعارهای جوانان، زنان ، معلمان و کارگران که بر جذابیت ادبیات او می افزود ، به نوعی مطالبات پنج گانه حاج سید احمد خمینی را بازگو می کرد.محمد خاتمی در روزهای منتهی به انتخابات دوم خرداد 76 ، برنامه های سیاسی و اقتصادی خود را اینگونه معرفی می کرد: باید روح عدالت علوی بر تمام سیاست گذاری ها و برنامه ریزیهای نظام اسلامی حاکم باشد؛ از وظایف قطعی جمهوری اسلامی زدودن فقر و تامین زندگی شرافتمندانه برای همه افراد است؛ دولت اسلامی خدمت گزار مردم است نه ارباب آنان؛ استقرار امنیت مستلزم مبارزه با قانون شکنی است؛ تلاش برای زدودن رذیلت های اخلاقی از جمله ریا، تملق، نفاق، فساد و بی بندوباری از وظایف دولت به شمار می رود؛ و پرهیز از خودکامگی و ممانعت از شکستن حرمت ها و تجاوز به حقوق و آزادی های قانونی رسالت دولت است. خاتمی همچنین در سخنرانی های خود تاکید کرد که «مظهر حکومت اسلامی عدالت است و برای رسیدن به یک جامعه ایده آل باید عدل را برپا کرد.» او جامعه مطلوب را جامعه ای معرفی کرد که به بیگانگان وابسته نباشد و کار مهم دولت در کنار توسعه را از بین بردن فقر اعلام کرد. خاتمی با این رویکرد که مردم از حرف زدن و عمل نکردن دل زده شده اند و باید برنامه ها و حرف ها ناظر به عمل باشد خود را این گونه معرفی کرد که: گرایش و علاقه من تقویت اندیشه ها و معارف اسلامی و عزت اسلام و استحکام پایه های جامعه مدنی است که در آن خردمندی، آزادی، عدالت اجتماعی و اخلاق امکان پذیر باشد. توسعه اقتصادی مستلزم جدی گرفتن مشارکت است و مشارکت اگر در جامعه نهادینه شود و مردم صاحب حق و اعتبار شوند، خود به خود گونه ای از دمکراسی نیز برقرار می گردد.با این حال جهت گیری همیشگی ما باید به سوی عدالت اجتماعی باشد. خاتمی همچنین ولایت فقیه را محور نظام جمهوری اسلامی معرفی کرد و با رد گرایش به لیبرالیسم افزود که رییس جمهور آینده با توجه به شرایط و اوضاع و احوال باید برنامه هایی داشته باشد که مورد قبول مردم و رهبر معظم انقلاب باشد. شاه بیت شعارهای انتخاباتی او که تا سال ها بعد هنوز بر در و دیوار شهر باقی مانده بود شعار "درود بر سه سیدفاطمی؛ خمینی، خامنه ای، خاتمی" بود.با تکیه بر مواضعی از این دست ، محمد خاتمی توانست خود را به عنوان نماد تغییر و تحول معرفی نموده و به جامعه القاء نماید که او مسیر دولت هاشمی رفسنجانی را نخواهد پیمود و طرحی نو در دولتداری در خواهد انداخت. اینگونه بود که خاتمی در دوم خرداد 76 اقبال عمومی را جلب نمود و بیست میلیون ایرانی به وعده های او دل خوش نمودند. اما دوم خرداد آن چنان که رخ د اد ، پیش نرفت.




موضوع مطلب :

دوشنبه 89 آبان 17 :: 8:7 عصر

جریان اصولگرای انحرافی

قالیباف سردمدار جریان اصولگرای انحرافی است؛ نه مشایی

اگر در ماه‌های اخیر نگاهی به سایت‌های منسوب به طیف اصولگرا و اظهارنظرهای افراد وابسته به این جریان انداخته باشید، حتما با تعبیر "جریان اصولگرای انحرافی" هم آشنا هستید. این عنوان به طور عمومی برای اسفندیار رحیم مشایی و تیم همراهش به کار برده می‌شود. راه‌اندازی سایت‌های متعدد خبری و نشریات گوناگون و همچنین تشکیل برخی نهادهای جدید نظیر جامعه وعاظ ولایی، اقداماتی بوده است که سبب شده تا فضای رسانه‌های اصولگرا متوجه تدارک مشایی برای حضور احتمالی در انتخابات ریاست جمهوری آینده شوند و نسبت به این مساله هشدار دهند. فارغ از اینکه شخصا اعتقاد دارم مشایی چنین حرکتی را انجام نمی‌دهد و یا اگر انجام هم بدهد، تاثیری در فضای سیاسی کشور نخواهد داشت، معتقدم این مساله یک مبحث انحرافی برای به فراموشی سپردن جریان اصولگرای انحرافی اصلی است.

اقدامات تحریک آمیز و مشکوک مشایی بر کسی پوشیده نیست. من هم به عنوان کسی که حداقل یکبار صابون این جماعت به تنش خورده است، از بریز و بپاش‌های مالی او و اطرافیانش و جذب برخی ساده‌لوحان ولایت‌مدارنما خبر دارم و اینکه او به هدفی نامعلوم به دنبال ایجاد یک تیم رسانه‌ای و سیاسی است را به وضوح درک کرده‌ام اما آنچه من را نگران می‌کند، عدم توجه به سوی دیگر این ماجرا است که اقدامات مشایی در برابر آن بسیار ناچیز و حتی قابل صرفنظر کردن است.

گمان نمی‌کنم کسی از احوالات سیاسی روز باخبر باشد و چیزی درباره عطش زایدالوصف محمدباقر قالیباف برای کسب پست ریاست جمهوری نداند. قالیباف از فردای انتخابات سال 84 که متوجه شکست خود شد، دست به کار شد و یک تیم رسانه‌ای - سیاسی بسیار قوی را با محوریت خود تشکیل داد. پس از رسیدن به مقام شهردار تهران هم امپراطوری رسانه‌ای همشهری رسما در اختیار او قرار گرفت تا به هر آنچه احتیاج دارد، برسد. تاسیس سایت‌های متعدد (فردا، شفاف، هواداران قالیباف و ...) و همچنین استفاده تبلیغاتی از امکانات شهرداری تهران (شبکه پیام شهرداری) تنها بخشی از اقداماتی است که رئیس سابق نیروی انتظامی برای دستیابی به هدف بلندمدت خود صورت داد. البته این اقدامات تنها یک وجه پروژه تبلیغاتی آقای شهردار بود.

انتقاد صریح و شدید رهبر انقلاب در دیدار خصوصی قالیباف با ایشان نسبت به مطالب مندرج در ویژه‌نامه نوروزی روزنامه همشهری که در آن به حمایت رسمی از سرمداران جریان فتنه پرداخته شده بود، سبب شد تا او برای جلب نظر ولی‌فقیه هم به تکاپو بیفتد؛ تکاپویی که سرانجام به ویژه‌نامه "گذر از فتنه" انجامید. این ویژه‌نامه بک پروژه یارکشی رسمی بود. تک تک اعضای تحریریه آن افرادی بودند که سابقه فعالیت در رسانه‌های حامی دولت نظیر رجانیوز و شبکه ایران را داشتند و مسئولیت اصلی تولید آن نیز برعهده یکی از افراد حزب‌اللهی و انقلابی بود (که شاید مایل نباشد نامش آورده شود). اگرچه قالیباف بعدها تلاش کرد تا با اعلام این مطلب که در جریان انتشار این ویژه‌نامه نبوده و در زمان انتشار آن در خارج از کشور به سر می‌برده، خودش را از زیر تیغ تند انتقادات اصلاح‌طلبان حامی خود بیرون بکشد اما نهایتا از این مساله به عنوان یک پروژه تبلیغاتی به نفع خود سود برد. انتشار این ویژه‌نامه در تیراژ پایین و رساندن یک نسخه از آن به صورت خصوصی برای رهبری، موید این مساله است.البته آقای سردار سابق و شهردار فعلی به همین بسنده نکرد و با انتشار ویژه‌نامه‌ای به مناسبت سالروز ترور نافرجام رهبری، این روند را ادامه داد.

با توجه به تفاسیر بالا و تحلیل شرایط فعلی جامعه سیاسی ایران، شخصا جریان قالیبافی را بسیار خطرناک‌تر از جریان وابسته به مشایی می‌دانم. علت این مساله از چند جهت ناشی می‌شود. اولین و مهمترین عاملی که این ایده را پشتیبانی می‌کند، جایگاه این دو نفر در میان افکار عمومی است. اسفندیار رحیم مشایی اصولا ارزشی در میان مردم حتی در دورافتاده‌ترین نقاط کشور نیز ندارد. انتقادات مکرر و به حق ائمه جمعه کشور از سخنان بی‌اساس او سبب شده تا حتی سینه‌چاک‌ترین حامیان رئیس جمهور هم او را لایق همراهی و حتی توجه ندادند و به قول رهبری، مشایی را در درجه چندم از اهمیت قرار بدهند. در سوی مقابل، قالیباف تاکنون چراغ خاموش حرکت کرده و اگرچه برای فعالان سیاسی شناخته شده است اما هنوز افکار عمومی به ماهیت واقعی افکار او پی نبرده‌اند. اینکه قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری اموال بیت‌المال را در اختیار ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی قرار داد، موضوعی است که چندان در میان مردم مطرح نشده است. عامل دومی که درجه اهمیت مشایی را تنزل می‌دهد و نگرانی نسبت به وضعیت قالیباف را افزایش، رویکرد این افراد است. مشایی اصولا فرد ساده‌لوحی است که با سخنان بلاهت‌بار خود نه وجهه‌ای اجتماعی در میان مردم دارد و نه اساسا دارای طرحی برای منحرف کردن جریان اصولگرایی است. او افکار ناقص و منحرفی دارد که به دنبال مجرایی برای پیاده کردن آن‌هاست اما در طرف مقابل، محمدباقر قالیباف یک سیاستمدار سرد و گرم چشیده است که خوب می‌داند چگونه ساختارسازی کند و زمینه را برای نشر افکار دلخواهش فراهم کند. او با اشارات رهبری در انتخابات ریاست جمهوری 88 شرکت نکرد اما با انتشار یک فایل صوتی منتسب به خود که هیچگاه هم تکذیب نشد، علنا به مواجهه با محمود احمدی‌نژاد پرداخت. همین مساله است که سبب نگرانی از به قدرت رسیدن او را فراهم می‌کند. از سوی دیگر، اگر کاندیداتوری اسفندیار رحیم مشایی در انتخابات سال 92 در حد یک احتمال است، قالیباف 8 سال است که تیم خود را بسته و ردای ریاست جمهوری را نیز برای خود دوخته است.

مخلص کلام اینکه به نطر من، رسانه‌های منتسب به جریان اصولگرایی باید یک تجدیدنظر اساسی در جهتگیری‌های سیاسی خود پیرامون جریان منحرف در اردوگاه انقلاب صورت دهند تا مخاطبان خود را از مسیر اصلی منحرف نکنند.

 مهدی خانعلی‌زاده




موضوع مطلب :

دوشنبه 89 آبان 17 :: 8:7 عصر

اگر احمدی نژاد نبود{2}

 در واقع باید میان انتخابات روز 2 خرداد 76 و تحولات سیاسی پس از آن تفاوت نهاد. خود انتخابات که محصول تحرک لایه های عظیم اجتماعی و جنبش ضد اشرافیگری بود ، حاوی انتخاباتی با شکوه ، حداکثری و با حضور جمعیتی 30 میلیونی بود که در میان گزینه های انتخاباتی ، شخصی برگزیده شد که بیش از دیگران ، داعیه دار تغییر و تحول بود.با گذر زمان و دور شدن از خرداد 76 به تدریج شعارهایی نظیر «جامعه مدنی»، «توسعه سیاسی» و «اصلاح طلبی» تحت اداره نظریه پردازان «فتح سنگر به سنگر» و ... تبدیل به سلاحی سیاسی شد و در جهت روش های افراطی قدرت طلبی به کار رفت. در این میان نخستین ضربه را همان آرمان ها مشاهده کردند و قربانی بازی های سیاسی شدند. پی گیری آن سیاست ها از طرفی فضای عمومی را سیاسیت زده کرد و ضمن بستن فضای تفاهم و گفتگو میان نیروهای سیاسی به تغافل از مشکلات اساسی کشور نظیر بی کاری، بی عدالتی، مفاسد اجتماعی / اقتصادی و بیماری نظام اقتصادی انجامید، و از سوی دیگر موجب نارضایتی طیف های دیگر جبهه دوم خرداد شد که به «انحصار طلبی» این جریان و مصادره کردن دوم خرداد به سوی خود انتقاد داشتند.در دوران دوم خرداد دولت مردان از وظایف اصلی خود به سوی وظایف روشنفکری، با گفتمانی غیربومی و شبه غربی که با گفتمان اصیل انقلاب فاصله داشت، میل کردند؛ که در نتیجه آن بسیاری از فراز و فرودهای این دوران که مهمترین ویژگی آن سیاست زدگی بود رخ داد. تقی رحمانی از نویسندگان این جبهه با نقد محمد خاتمی به عنوان نماد حاکمیت این دوران ، آن را چنین تصویر می کند:"خاتمی در هشت سال ریاست جمهوری در سخنرانی های گوناگون در کلیات تاخت، اتمسرسازی فرهنگی کرد، کلی گویی کرد، اما کلی نگری نداشت. انگار مقام ریاست جمهوری به وی این امکان را داده بود که دیدگاه های نظری خود را درباره اسلام، دمکراسی، لیبرالیسم و سکولاریسم به نمایش بگذارد. در مقام مدیر اجرایی ریاست جمهوری، مانیفست اسلام، آزادی منتشر کرد و با نسل های آینده سخن گفت . خاتمی می خواست در مقام یک مدیر اجرایی، نقش یک روشنفکر و مصلح اجتماعی آگاهی بخش را اجرا کند، از همین روی در کلی گویی و نظر عام تئوریک به شدت می تاخت و به جلو می رفت. خاتمی توجه نداشت که اهمیت وضعیت معیشت مردم به اندازه آزادی بیان و عقیده مهم است. وی به سیاست های دوران قبل نقد زد اما همان سیاست ها را به شکل دیگری ادامه داد، تیم اقتصادی خاتمی کارگزارانی، تیم مطبوعاتی وی مشارکتی و تیم مدیریتی وی از گرایش چپ سنتی بود. چنین معجونی بدون راهبرد، یکدیگر را خنثی می کردند. به عبارتی خاتمی در عرصه مطبوعاتی تا عرش روشنفکری می تاخت، منتها با طرح بحث های انتزاعی در دوره مطبوعاتی خاتمی اصلاح طلبان داخل حاکمیت در عرصه ذهن، کربلا را نتیجه کشتار جنگ بدر دانستند. علیه خدا تظاهرات را آزاد کردند. جالب این بود که خاتمی با نقد سیاست تعدیل اقتصادی رای جمع آوری کرده بود، اما همان مدیران اقتصادی را حفظ کرد. مهم تر این که مدیران اجرایی خاتمی با دیدگاه سنتی، در عمل اجازه رشد جامعه مدنی را ندادند. به عبارتی خاتمی در عرصه مطبوعاتی تا عرش آزادی می رفت، اما در عرصه اقتصادی در انحصار در جا می زد."

3- احمدی نژاد ؛ نمادی راستین برای پاسخ به تمنای تغییر

دیدیم که با ظهور پدیده تمنای تغییر در سالهای ابتدایی دهه 70 ، تیم حاکم بر دولتهای پنجم و ششم برای آنکه همچنان بتوانند سررشته کارها را در اختیار خود نگه دارند ، با مشاطه گری شعبده گونه خود توانستند "محمد خاتمی" را به عرصه آورده و با ارائه کالای بدلی به ملت ایران بر موج "تحول خواهی ملی " سوار شده و 8 سال دیگر بر صندلی دولت تکیه زنند. ظهور "محمود احمدی نژاد" اما معادلات حاکم بر جامعه سیاسی ایران را بر هم زد. هرچند بسیاری از فیلسوفان تاریخ معتقدند که سیر تاریخ بشری و حوادث درونی آن ، در جهت یا جهات معینی حرکت می کنند ، اما ظهور خاتمی در سال 76 و سوار شدن وی بر پدیده "تمنای تغییر" نشان داد که فرضیه انگلس ، پلخانف و سایر مارکسیستهای ارتدوکس که معتقدند "وقتی یک ضرورت اجتماعی وجود دارد ، همواره شخصیتی متناسب برای پاسخگویی به آن ضرورت پیدا می شود" ، در ایران با پاسخی نادرست مواجه شده و این فرضیه تا زمان ظهور احمدی نژاد با بن بست مواجه بود. در واقع برخلاف اندیشه مارکسیستی که برای شخصیتها در مسیر تاریخ جایگاهی قائل نیستند ، ظهور احمدی نژاد در عرصه معادلات سیاسی ایران نشان داد که خصوصیات فردی شخصیتهایی نظیر احمدی نژاد برای تسریع در روند پدیده های تاریخ ساز بسیار موثر است.اهمیت شخصیتی مانند احمدی نژاد در این است که او ضرورت موجود در جامعه را درک کرده و عامل از قوه به فعل درآوردن آن ضرورت شده است.احمدی نژاد در 5 سال اخیر نشان داده است که به خوبی این موضوع را ادراک نموده که مادامی که رهبران یک نهضت اجتماعی رابطه خود را با ضرورتهای موجود در جامعه و با نیروی محرک این ضرورتها یعنی "افکارعمومی" قطع نکرده است ، به عنوان تجسم زنده این نهضت یا ضرورت تلقی خواهد شد. همان نکته ای که غفلت از آن محمد خاتمی را در باتلاقی از اشتباهات فرو برد و به دلیل این غفلت، خود و یارانش را دچار نزدیک بینی سیاسی کرد تا با این اشتباه بصری ، اقبال عمومی به خود را از ویژگیهای فکری و ظاهری خود تلقی کنند و تصور کنند که جریان اجتماعی برآمده در خرداد 76 ، چک سفیدی را در اختیار آنان نهاده تا سرمایه اجتماعی را در هر مسیری که مایل باشند ، هزینه نمایند . این رویکرد باعث شد تا رابطه خاتمی و یارانش با توده مردم به عنوان محرک اصلی ضرورتهای اجتماعی قطع شده و از مسیر حرکت مردم به کناری نهاده شوند. ارزش احمدی نژاد در آن است که برخلاف خاتمی دچار تصورات ذهنی نشده و ضرورتها و مقتضیات عینی و واقعی را از نظر دور نمی دارد. برهمین مبناست که احمدی نژاد از طریق سازوکار سفرهای استانی همواره رابطه خود را با نیروی زنده اجتماع حفظ کرده و سعی و کوشش بی مانند و بی ثمر مخالفین دولت برای انکار موفقیت های درخشان و تاریخی احمدی نژاد هم از همین نقطه سرچشمه می گیرد. پیشینه کاری و تحصیلی احمدی نژاد اجازه می دهد که این شخصیت ملی و بین المللی ، پاسخگویی به پدیده تمنای تغییر - که جریانهای غیرخودی انحصارا مدعی اش بودند- را با قدرتی منحصر به فرد به پیش ببرد. باید اعتراف کرد که موقعیت ملی و بین المللی احمدی نژاد یک موهبت بزرگ تاریخی است که می تواند منشاء توفیقات بزرگ برای تحول خواهی ملت ایران باشد و در شرایط حاضر هیچ یک از بازیگران عرصه سیاست نمی توانند بار این رسالت را به دوش کشند.     




موضوع مطلب :

دوشنبه 89 آبان 17 :: 8:6 عصر

نماد غیرت خرمشهر

نماد غیرت خرمشهر، به تنهایی یک لشکر بود

ریزه بود و استخوانی، اما فرز، چابک، بازیگوش و سر و زبان‌دار. ده ساله بود. کشتی می‌گرفت. به بزرگ‌تر از خودش هم گیر می‌داد. شر راه می‌انداخت و هوارکشان می‌گریخت و سالن کشتی را به هم می‌ریخت. اسمش بهنام بود، بهنام محمدی راد، بچه مسجد سلیمان، متولد 1345.

غیرت از همان زمان از وجودش می بارید. یک بار وقتی مرد بیست و هفت هشت ساله ای مزاحم دختر همسایه شده بود، تمام قامت در دفاع از ناموسش ایستاده بود و شجاعانه مزاحم را فراری داده بود. کسی باور نمی کرد زیرا بهنام در آن ایام به ظاهر نوجوانی بیش نبود. او در آن ماجرا به دوستانش رسم غیرتمندی را به خوبی آموخته بود. بهنام در آن آزمون سرافراز شده بود.

زنده ماندن بدون خرمشهر، یعنی مرگ!

آزمون بعدی برای بهنام به سرعت فرا رسید. زمانی که او و میلیون‌ها دانش آموز دیگر برای آغاز سال تحصیلی جدید لحظه شماری می کردند، تانک‌های بعثی به قصد تکرار توهم قادسیه یکی یکی وارد خاک خرمشهر شدند.

مردم دسته دسته خرمشهر را ترک می کردند. شهر تقریبا خالی از سکنه شده بود. هر کس که حفظ حیات را اولی می دانست، فرار کرده بود. بهنام که به اجبار خانواده از شهر خارج شده بود به هر شکلی که شده خودش را به خرمشهر رساند. از آن همه جمعیت تنها یک گروه در خرمشهر باقی مانده بودند. همان‌هایی که ادامه حیات را بدون بقای خرمشهر بی ارزش می دانستند.

مسجد جامع، از بهنام تا جهان آرا

در روزهای درگیری، سنگر بعثی ها تانک‌های زرهی و خانه های به اشغال در آمده ای بود که وحشیانه غارت شده بود. اما برای مدافعین خرمشهر تنها مامن باقی مانده مسجد جامع خرمشهر بود. مقر شهادت طلبان خرمشهر با گنبدی خونین اما گلدسته هایی امیدوار به فردا پذیرای جوانانی بود که فرماندهی آنان را محمد جهان آرای بیست و شش ساله و سربازان آن را امثال بهنام محمدی سیزده ساله به عهده داشتند.

اولش شده بود مسئول تقسیم فانوس میان مردم. شهر به خاطر بمباران در خاموشی بود و مردم به فانوس نیاز داشتند. بمباران هم که می‌شد، بهنام سیزده ساله بود که می‌دوید و به مجروحین می‌رسید. از دست بنی‌صدر آه می‌کشید که چرا وعده سر خرمن می‌دهد. بچه‌های خرمشهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه «کلاش» و «ژ3» مقابل عراقی‌ها ایستاده بودند،‌بعد بنی‌صدر گفته بود که سلاح و مهمات به خرمشهر ندهید. بهنام عصبانی بود. مردم در شلیک گلوله هم باید قناعت می‌کردند

رئیس جمهور ایران، بزرگ‌ترین حامی دشمن!

در این جنگ، جهان غرب و ائتلاف عرب دست در دست هم در حمایت از صدام ذره ای فروگذار نکردند. اما در جبهه ایران اسلامی، بالاترین مقام اجرایی کشور یعنی بنی صدر هم به اردوگاه دشمن پیوسته بود. وی تقاضای عاجزانه مردم برای ارسال کمک‌های نظامی را به تمسخر گرفته بود و خرمشهر را به جزیره ای تبدیل کرده بود که سراسر آن را دریای یاس و نومیدی فراگرفته بود.

سلاحی به عظمت بهنام

بدون اینکه از کمک خبری باشد، خمپاره های دشمن یکی یکی بر خاک خرمشهر فرود می آمدند و یاران جهان آرا دسته دسته به خاک و خون کشیده می شدند. تنها صدایی که از پایتخت به گوش می رسید، پیام رادیو بود که مدام تکرار می کرد: مدافعین خرمشهر مقاومت کنید!

برای مقاومت مردمی خرمشهر، همه چیز به بن بست رسیده بود. دشمن سرمست و مغرور، دیوانه وار ارابه پیروزی خود را از روی اجساد شهدا به پیش می راند، تا اینکه بهنام چاره ای اندیشید.

دانش آموز سیزده ساله خرمشهری تصمیم گرفت یکه و تنها به دل دشمن بزند تا بتواند از وضعیت نیروهای عراقی اطلاعاتی به دست آورد. حتی فکرش هم برای دیگران خطرناک و نشدنی جلوه می کرد. در حالی که همه درمانده و عاجز از هر گونه گشایشی قطع امید کرده بودند، بهنام با موهایی پریشان و خاک آلود و چشمانی اشکبار با تظاهر به اینکه به دنبال پدر و مادرش می گردد، خود را به عمق اردوگاه دشمن رساند و تا توانست به شناسایی موقعیت و امکانات دشمن پرداخت.

شناسایی های بی نظیر بهنام، تلفات سنگین متجاوزین

اطلاعات دقیق و منحصر به فرد بهنام از مواضع دشمن و معدود خمپاره های ایران، اولین ضربات را بر پیکر ارتش تا بن دندان مسلح عراق وارد آورد. دشمن انگار گیج شده بود و تمرکز قوای خود را از دست داده بود. نمی دانست از کجا می خورد. مدافعین خرمشهر که حتی در فشنگ هم محدودیت داشتند، شاهکار کرده بودند. اراده مقاومت مردمی و جسارت غیور خرمشهر حتی برای چند روز هم که شده، بر توپ و تانک فولادی عراق غلبه کرده بود.

مدافعین تاریخ ساز خرمشهر

شاید روزی که صدام در مقابل چشم میلیون‌ها بیننده تلوزیونی قرارداد 1975 الجزایر را پاره پاره می کرد و مزدورانش را به قصد فتح سه روزه ایران به جبهه های جنگ گسیل می داشت، هرگز به ذهنش خطور نمی کرد که فرزندان بی نام و نشان خمینی(ره) با دستهای خالی اما اراده هایی پولادین و گامهایی برگشت ناپذیر، سدی به بلندای غیرت ایرانی و سرخی شهادت طلبی اسلامی در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح عراق علم می کنند و حماسه عظیم مقاومت مردمی خرمشهر را برای همیشه جاودان خواهند کرد.

بهنام غرق در خون، اما امیدوار به پیروزی

نزدیک به یک ماه مقاومت مردمی در مقابل ارتش مجهز عراق، دنیا را شگفت زده کرده بود. اما خیانت‌ها و کارشکنی‌های پی در پی بنی صدر در ارسال کمک سبب شد تا لحظه به لحظه به شمار شهدای مدافعین خرمشهر افزوده شود و دشمن در پیشروی گستاخ تر.

27 مهر 59 بود، شش روز قبل از سقوط خرمشهر. شیر بچه سیزده ساله ترکشی به قلبش اصابت می کند. دکترها هم نتوانستند مانع از پریدنش شوند. بهنام در خرمشهر ماند و به آرزویش رسید...

در حالی که تا آخرین لحظات به رسیدن نیروهای کمکی امیدوار بود. پیکر نحیف و غرق در خون بهنام نشانه‌ی عظمت ملتی بود که تنها جرمش تسلیم نشدن در مقابل هیولای امپریالیسم بود.

خواب بهنام، که بهنام ها تعبیرش کردند

خواب دیده بود لشکر شکست ناپذیر دشمن بالاخره درهم خواهد شکست و خورشید آزادی دوباره بر پیکر مجروح خرمشهر خواهد تابید. رویای صادقه او را سرانجام بهنام هایی دیگر در سوم شهریور ماه سال 1361 عینیت بخشیدند و دشمن متجاوز را به همراه پشتیبانانش با فضاحتی تاریخی از خاک مقدس ایران بیرون راندند.

نماد غیرت خرمشهر انگار هنوز در بین ماست. گویی خون سرخ او در رگ‌های میلیونها جوان ایرانی جاری است و آرزوی اشغال میهن را امروز برای همه جهانخواران به رویایی تعبیر نشدنی تبدیل کرده است.

آخرین خاطره و مستندی که به ‌صورت مکتوب ‌می‌توان از شهید «بهنام محمدی» ذکر کرد، در کتاب «دا» است. پُرفروش‌ترین کتاب تاریخ دفاع مقدس از شهید "محمدی" به عنوان شیر‌بچه‌ای نام می‌برد که آب، یخ و تجهیزات برای رزمندگان می‌برد و با توجه به این که بچه بوده است، دشمن به او شک نمی‌کرد، همچنین موقعیت تانک‌ها و سنگرهای دشمن را رصد می‌کرد و اطلاعات را به رزمندگان انتقال می‌داد.

***

اکنون آبان ماه 89 است ، مزار اولین شهید 13 ساله هشت سال دفاع مقدس و همرزم جهان آرا با توجه به نامناسب بودن مکان آن، به همت مردم شهید پرور مسجدسلیمان و همت مسئولان استانی و کشوری طی مراسمی با شکوه در روز سیزده آبان از قبرستان قدیمی شهر بر فراز تپه شهدای گمنام مسجدسلیمان منتقل خواهد شد.

برای انجام این مراسم ستادی تشکیل و پس از استفتاء از دفتر مقام معظم رهبری با استفاده از شیوه های نوین اقدام به انتقال قبر نورانی این سردار کوچک خواهند کرد، او که می گفت: این جسمم را به خاک می‌سپارم، روحم را به خدا و راهم را به آیندگان می‌سپارم.

ابر اسطوره های گمنام

در این روزگار که نمادهای پوشالین و هرزه پراکن غربی در فضای رسانه ای و اجتماعی کشور جولان می دهند و در حالی که نهال‌های نوشکفته انقلاب در بحران بی هویتی غوطه ور هستند، بهنام ها و فهمیده ها واقعیت‌هایی هستند انکار ناپذیر که نسل جوان به شدت نیازمند شناختن آنها هستند. اسطوره های نوجوانی که در آزمون غیرت، شجاعت و پایمردی جبهه ها به درجه استادی رسیدند و به ابراسطوره های سرزمین تا ابد ماندگار ایران اسلامی تبدیل شدند.

هرگز فراموش نکنیم ایران اسلامی اگر امروز بر فراز قله آزادی و اقتدار به سر می برد همگی مرهون مجاهدتهای همین شهیدان است. شهیدانی که سرچشمه همه برکات و توفیقات امروز و فردای ما هستند و بزرگ و کوچکشان نزد خداوند زنده و صاحب رفیع ترین درجات. به ویژه شهیدی که نماد غیرتمندی خرمشهر لقب گرفته است.

بهنام سیزده ساله ای که به تنهایی یک لشکر بود

رجا نیوز




موضوع مطلب :

دوشنبه 89 آبان 17 :: 8:5 عصر

شکنجه و تحقیر شهرزاد

جزییات تازه از شکنجه و تحقیر شهرزاد میرقلی خان در زندان امریکا

شهرزاد میر قلی‌خان شهروند ایرانی که بی گناه از سال 2007 در امریکا زندانی است، اعلام کرده که در زندان امریکا تحت شکنجه قرار گرفته است.

میر قلی‌خان گفت: "دولت امریکا برای انجام کاری مربوط به امور دولتی از من دعوت کرد... آنان حتی برای من بلیط گرفتند ولی در فرودگاه به من دستبند زدند و زندانی‌ام کردند و به هر شکل ممکن به شکنجه من پرداختند."

میر قلی‌خان که در زمان دستگیری تنها 26 سال داشت، با اینکه مادر دو کودک است، از سه سال پیش تا کنون در زندان امریکا به سر می‌برد.

امریکا مدعی است که همسر سابق او، محمود سیف، سعی در صادرات عینک‌های دید در شب از اتریش به ایران را داشته است، و این درحالی است که شهرزاد در غیاب او بازداشت و از سوی دادگاه فدرال فلوریدا محکوم به پنج سال زندان شد.

دو دختر شهرزاد میر قلی‌خان پیش از آزادی سارا امیلی شورد که به اتهام ورود غیرقانونی به خاک ایران و جاسوسی در بازداشت بود، با وی دیدار کرده بودند.

پرس تی‌وی با این ایرانی زندانی در امریکا مصاحبه‌ای اختصاصی انجام داد که درادامه آمده است:

در مورد شرایط خود در زندان بگویید؟

شرایط وحشتناک است. وحشتناک. خیلی دلم می‌خواهد همه دنیا می‌توانست به چشم خود ببیند که شرایط در زندان فدرال امریکا چگونه است. زندان‌های ایالتی امریکا مثل همه چیز دیگر این کشور به ظاهر و در نگاهی سطحی، خوب به نظر می‌رسد ولی وقتی از درون به آن نگریسته شود، به زباله‌دانی بیش نمی‌ماند.

زندا‌ن‌های دولتی امریکا و ایران را از دو بعد می‌توان با هم مقایسه کرد. امروز در قرن بیست و یکم کشور تازه تاسیس امریکا، ایران را کشوری جهان سومی می‌داند. با این نگاه کسی انتظار ندارد شرایط و امکانات زندان‌های ایران خوب باشد. دولت ایران هم تاکنون نگفته است که شرایط زندان‌های ما از نظر حقوق بشر بهترین در دنیا است.

چه مدت است که زندانی هستید و در کدام زندان؟

آنان حتی برای انتقال من و هم‌بندانم، از راهرویی زیر زمینی استفاده ‌کردند که روی آفتاب را نبینیم. پس از آن در زمان محاکمه من را به زندان منطقه‌ای منتقل کردند. در مورد زندان فدرال به جرأت می‌گویم که مثل سطل زباله است. در جریان محاکمه به زندان ایالتی منتقل شدم. این زندان هم کثافت محض است. در آن مدت، ماموران زندان با من به طور وحشتناکی بدرفتاری کردند. به خصوص افراد رتبه‌بالا، با درجه سروان، ستوان و همچنین نگهبانان بزرگ‌ترین دشمنان من بودند. سپس چند ماه پس از محکوم شدنم، به این‌جا یعنی انستیتوی اصلاحی فدرال در دنبری منتقل شدم. شرایط این‌جا در مقایسه با زندان میامی کمی بهتر است ولی آخر هر روز به سلولم که همان مزبله است، بر‌می‌گردم.

تعدادی از شهروندان امریکایی ‌در ایران زندانی هستند. سارا شورد به تازگی از سوی مقامات ایرانی آزاد شده است. شنیده‌ایم پس از آزادی شورد شرایط شما بدتر شده است. وضعیت شما اکنون چگونه است؟

حالا پس از آزادی سارا شورد و نامه‌‌هایی که به رئیس جمهور ایران نوشته‌ام، متوجه شده‌اند که من ساکت نخواهم ماند و خانواده‌ام در ایران برای حمایت از من اقدام خواهند کرد.

در سه چهار ماه گذشته نامه‌های زیادی به رئیس جمهور احمدی نژاد نوشته‌ام و ضمن آگاه کردن او در مورد شرایطم، خواستار اقدام برای احقاق حقم و حمایت شدم. از ایشان خواسته‌ام در دادگاه‌های بین‌المللی طرح شکایت کنند زیرا در امریکا عدالتی وجود ندارد.

پس از آزادی سارا شورد، رسانه‌های امریکا و جهان می‌خواهند حقیقت را بگویند ولی دولت این کشور اجازه نمی‌دهد. سانسور دولت امریکا، همه جا را فرا گرفته و آنان برای این کار از عبارت حفظ امنیت ملی سوء استفاده می‌کنند.

پس از بازگشت سارا به امریکا آنان خواستار دسترسی به همه مدارک قانونی و اسناد من شدند و تحقیق درباره پرونده من را آغاز کردند.

فرزندانم در ایران با سارا دیدار کردند. وی زمانی که به امریکا آمد، نامه‌ای از فرزندانم به همراه آورد که چیزی از آن در جایی منعکس نشد. من هم از محتوای آن چیزی نمی‌دانم و اطلاع ندارم که آیا وی درباره من با رئیس جمهور اوباما صحبت کرده است یا خیر؟

آنان به همه نامه‌هایم به آقای احمدی‌نژاد دست پیدا کردند. وقتی بعد از شش روز بازگردانده شدم، متوجه شدم که حدسم در این مورد درست بوده است. با مراجعه به افسر زندان، کاغذها و مدارکم را از وی پس گرفتم. گرفتن مدارک و اسناد قانونی من برخلاف قوانین این کشور است. مطمئن هستم که پس از کپی کردن این کاغذها، به دنبال راهی برای نابود کردن اسناد بودند.

من شاهدی زنده هستم که درباره این حقایق برای عموم صحبت می‌کنم و آنان می‌خواهند با قطع ارتباطم با دنیای خارج مانع شنیده شدن صدایم در دنیای خارج شوند. آنان این را دوست ندارند و باید مرا از بین ببرند. آنان باید ارتباط من و دنیا را قطع کنند تا هیچ‌کس صدایم را نشنود. آنان به کارهای شیطانی خود ادامه می‌دهند که همچنان ابرقدرت باقی بمانند.

پس از برگشتن سارا شورد به امریکا همه رسانه‌های آن کشور با وی مصاحبه کردند و از رفتاری که در ایران با وی شده بود پرسیدند...

دیدید که سارا چطور در برنامه‌‌های تلویزیونی با چه ترسی درباره مدت زندانی بودن خود در ایران صحبت می‌کرد؟

من در شرایطی به سر می‌برم که نفر بغل دستی‌ام به ایدز مبتلا است. من باید با این افراد غذا بخورم. من در شرایطی زندگی می‌کنم که هر بیماری تصور کنید در آن وجود دارد. من مطمئن هستم شرایط سارا شورد از من بهتر بوده است.

اول این که سارا قانون ایران را شکسته بود. ولی من خلافی نکرده‌ام. آنان از مرز ایران عبور کرده بودند ولی من به دعوت دولت امریکا برای کار به این کشور آمدم. آنان برای من بلیط فرستادند. آنان از فرودگاه مرا به خاک جهنمی امریکا آوردند. آنان به من دستبند زدند، به زندان انتقال دادند و به هر روش ممکن به‌خصوص از نظر روانی شکنجه کردند. آنان مرا به شدت شکنجه کردند که حاضر شوم برایشان نقش جاسوس را بازی کنم و همسر سابقم را تحویلشان دهم.

پیام من به امریکا این است. ببخشید شما ابر قدرت جهانید. شما همه جای دنیا جاسوس دارید و به گمان خود بر جهان حکمرانی می‌کنید. حالا همسر سابق مرا می‌خواهید... خوب بروید و او را بگیرید. شما چقدر بیچاره هستید که یک مادر بدون سرپرست 29 ساله را اسیر کرده‌اید که یک مرد ایرانی را به چنگ آورید. شرمتان باد.

اما در مورد سارا بگویم. آنان برای تفریح و گشت و گذار رفته بودند. من این‌جا سؤالی از دولت امریکا دارم. اگر قرار بود من در کانادا به گردش بروم و به اشتباه وارد خاک امریکا می‌شدم شما چه اقدامی علیه من می‌کردید؟ چه اتهاماتی به من می‌زدید؟ اولین چیزی که می‌گفتید این بود که من با یک گروه تروریستی در ارتباطم. بعد می‌گفتید جاسوس ایرانم و بعد باقی قصه‌را می‌ساختید.

آیا از عواقب این که با ما مصاحبه می‌کنید و نظراتتان پخش می‌شود، نگران نیستید؟

البته. ولی من فقط می‌‌خواهم همه دنیا صرف‌نظر از آن‌چه دولت امریکا می‌گوید، حقیقت را بشنوند و بدانند. من این‌جا در زندان هستم. من با اراده خودم و آگاهی کامل می‌خواهم دنیا حقیقت را درباره امریکا بداند. دیگر به آن‌چه آنان می‌خواهند سرم بیاورند، اهمیت نمی‌دهم. زیرا اگر آب‌های اقیانوس‌های دنیا مرکب شود برای نوشتن آن‌چه این‌‌جا با من کرده‌اند کافی نیست. من می‌خواهم حقیقت آشکار شود. می‌خواهم پرس تی‌وی به تماس گرفتن با من ادامه دهد تا همه چیز را به شما بگویم و بگذارم همه سیاستمداران به جریان من بپردازند.

من برای سارا شورد پیامی دارم. می‌خواهم بگویم که خانم... بدان که شرایط تو در ایران خیلی بهتر از من بوده است. من در سلولی به اندازه یک قبر زندانی بودم که مجبور بودم شاهد روابط کثیف زندانیان همجنس‌گرا باشم. شنبه گذشته آنان ناگهان به سلولم آمدند و پس از زدن دستبند، مرا به واحد اقامتی ویژه (HSU) که محل نگه‌داری زندانیان بسیار خطرناک است منتقل کردند.

این برنامه از اول کار چنین بوده است. رژیم شیطانی امریکا می‌خواست شوهر سابقم را دستگیر کند به همین علت تصمیم گرفتند من را به این کشور دعوت کنند، به زندان بیندازند و بعد از من جاسوسی بسازند که شوهرش را بر خلاف منافع ایران به امریکا تحویل دهد. ولی آنان به این نتیجه رسیدند که کاری نمی‌توانند از پیش ببرند.

من 19 دسامبر 2007 (28 آذر 1386) در فرودگاه میامی دستگیر و به کمپ زندان فدرال میامی منتقل شدم که مکانی وحشتناک و پر از افراد شرور است. من سه سال را در این زندان گذراندم. کل پرونده دولت امریکا علیه من جعلی و ‌‌ساختگی است. ما در اصل گروگان‌های آنان هستیم. من 18 ماه تا زمان محاکمه‌ام در این مکان و در ساختمانی بودم که هیچ وقت رنگ آفتاب را نمی‌دیدم. امریکایی‌ها زمان انتقال زندانیان به دادگاه، آنان را مانند برده‌ها به زنجیر می‌کشیدند.

رجا نیوز




موضوع مطلب :

دوشنبه 89 آبان 17 :: 8:4 عصر

 روشهای بهره‌وری در مطالعه موفق

شبکه ایران- مطالعه یکی از اصلی ترین ابزارها برای دانش افزایی و بالا بردن سطح معلومات است، در عین حال اکثر افراد از کاهش بازدهی زمانی که برای مطالعه صرف می‌کنند رضایت ندارند، در صورتی که نکات ساده‌ای وجود دارند که با عمل به آنها می‌توان با رعایت انها حداکثر بهره‌وری را از زمان مطالعه داشت. بهره‌وری که به موفقیت خواهد انجامید.

شیوه صحیح مطالعه و مزایا

 1- زمان مطالعه را کاهش می‌دهد.

 2- میزان یادگیری را افزایش می‌دهد .

 3- مدت نگهداری مطالب در حافظه را طولانی تر می‌کند.

 4- به خاطر سپاری اطلاعات را آسانتر می‌سازد.

 برای داشتن مطالعه ای فعال و پویا نوشتن نکات مهم درحین خواندن ضروری است تا برای مرور مطالب،دوباره کتاب رانخوانده و در زمانی کوتاه ازروی یادداشتهای خود مطالب را مرور کرد .

یادداشت برداری، بخشی مهم و حساس از مطالعه است که باید به آن توجهی خاص داشت. چون موفقیت شما را تا حدودی زیاد تضمین خواهد کرد و مدت زمان لازم برای یادگیری را کاهش خواهد داد. خواندن بدون یادداشت برداری یک علت مهم فراموشی است.

 روش‌های رایج مطالعه:

 1- خواندن بدون نوشتن: روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآیندی فعال و پویا است وبرای نیل به این هدف باید از تمام حواس خود برای درک صحیح مطالب استفاده کرد. باید با چشمان خود مطالب را خواند، باید در زمان مورد نیاز مطالب را بلند بلند ادا کرد و نکات مهم را یادداشت کرد، تا هم با مطالب مورد مطالعه درگیر شده و حضوری فعال و همه جانبه در یادگیری داشت و هم در هنگام مورد نیاز، خصوصاً قبل از امتحان ، بتوان از روی نوشته ها مرور کرد و خیلی سریع مطالب مهم را مجدداً به خاطر سپرد .

2- خط کشیدن زیر نکات مهم: این روش شاید نسبت به روش قبلی بهتر باشد ولی روش کاملی برای مطالعه نیست چرا که در این روش بعضی از افراد به‌جای آنکه تمرکز و توجه بروی یادگیری و درک مطالب داشته باشند، ذهنشان معطوف به خط کشیدن زیر نکات مهم می گردد .حداقل روش صحیح خط کشیدن زیر نکات مهم به این صورت است که ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را کاملاً درک کنند و سپس زیر نکات مهم خط بکشند، نه آنکه در کتاب به دنبال نکات مهم بگردند تا زیر آن را خط بکشند.

 3- حاشیه‌نویسی: این روش نسبت به دو روش قبلی بهتر است ولی بازهم روشی کامل برای درک عمیق مطالب و خواندن کتب درسی نیست ولی می‌تواند برای یادگیری مطالبی که از اهمیتی چندان برخوردار نیستند مورد استفاده قرار گیرد.

 4- خلاصه نویسی: در این روش شما مطالب را می‌خوانید و آنچه را که درک کرده‌اید به صورت خلاصه بروی دفتری یادداشت می کنید که این روش برای مطالعه مناسب است و از روشهای قبلی بهتر می‌باشد، چرا که در این روش ابتدا مطالب را درک کرده سپس آنها را یادداشت می کنید اما بازهم بهترین روش برای خواندن نیست .

 5- کلید برداری: کلید برداری روشی بسیار مناسب برای خواندن و نوشتن نکات مهم است. در این روش شما بعد از درک مطالب، به صورت کلیدی نکات مهم را یادداشت می‌کنید و در واقع کلمه کلیدی کوتاهترین، راحتترین، بهترین و پرمعنی ترین کلمه‌ای است که با دیدن آن، مفهوم جمله تداعی شده و به خاطر آورده می شود .

 6- خلاقیت و طرح شبکه ای مغز: این روش بهترین شیوه برای یادگیری خصوصاً فراگیری مطالب درسی است. در این روش شما مطالب را می‌خوانید، بعد از درک حقیقی آنها نکات مهم را به زبان خودتان و بصورت کلیدی یادداشت می‌کنید و سپس کلمات کلیدی را بر روی طرح شبکه ای مغز می نویسد (در واقع نوشته های خود را به بهترین شکل ممکن سازماندهی می‌کنید و نکات اصلی و فرعی را مشخص می‌کنید) تا در دفعات بعد به جای دوباره خوانی کتاب ، فقط به طرح شبکه ای مراجعه کرده وبا دیدن کلمات کلیدی نوشته شده بر روی طرح شبکه ای مغز، آنها را خیلی سریع مرور کنید. این روش درصد موفقیت تحصیلی شما را تا حدود بسیار زیادی افزایش می‌دهد و درس خواندن را بسیار آسان می‌کند. و بازده مطالعه را افزایش می‌دهد.

 شرایط مطالعه

شرایط مطالعه، مواردی هستند که با دانستن، به کارگیری و یا فراهم نمودن آنها، می‌توان مطالعه ای مفیدتر و با بازدهی بالاتر داشت و در واقع این شرایط به شما می‌آموزند که قبل از شروع مطالعه چه اصولی را به کار گیرید، در حین مطالعه چه مواردی را فراهم سازید و چگونه به اهداف مطالعاتی خود برسید و با دانستن آنها می‌توانید با آگاهی بیشتری درس خواندن را آغاز کنید و مطالعه ای فعالتر داشته باشید:

 1- آغاز درست: برای موفقیت در مطالعه باید درست آغازکنید.

2- برنامه‌ریزی: یکی از عوامل اصلی موفقیت داشتن برنامه منظم است .

3- نظم و ترتیب: اساس هر سازمانی به نظم آن بستگی دارد.

 4-حفظ آرامش: آرامش ضمیر ناخود آگاه را پویا و فعال میکند.

 5- استفاده صحیح از وقت: آیا زندگی را دوست دارید؟ پس وقت را تلف نکنید زیرا زندگی از وقت تشکیل شده است.

 6- سلامتی و تندرستی: عقل سالم در بدن سالم است.

 7- تغذیه مناسب: تغذیه صحیح نقش مهمی در سلامتی دارد.

8- دوری از مشروبات الکلی: مصرف مشروبات الکلی موجب ضعف حافظه می‌شود.

 9 – ورزش: ورزش کلید عمر طولانی است.

 10-خواب کافی: خواب فراگیری و حافظه را تقویت می‌کند.




موضوع مطلب :

دوشنبه 89 آبان 17 :: 5:10 عصر

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت