سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

 در فراق یار

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی

سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز

نقش مستوری من نقش بر آب است هنوز

به طرب حمل مکن سرخی رویم که ز هجر

قلب آکنده ز غم دیده پر آب است هنوز

من کجا؟ یار کجا؟ طالع بیدار کجا

من اسیر غم او، بخت به خواب است هنوز

دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود

لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز

سخت من طالب دیدار و تو غایب ز نظر

ز آتش هجر تو این قلب کباب است هنوز

همچو یک قطره آبیم به دریای جهان

زندگی زودگذر، همچو حباب است هنوز

«ناصر» از عشق تو آموخت سخن گفتن را

زین سبب گفته او گوهر ناب است هنوز




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 10:58 عصر

 به یاد شهید بسیجی «محمدرضا ربیعی»

دعا کنید شهید شوم

شهید «محمدرضا ربیعی»، آبان 1343 در شهر آبادان از مادری فاضله بنام فاطمه و پدری متقی بنام نجفقلی پا به عرصه وجود نهاد. او در سن قانونی وارد مدرسه شد و توانست با عشق و اراده آهنین در سن 16 سالگی دیپلم را اخذ نماید. در اوایل سال 57 با شناخت راه و روش امام خمینی در صف مبارزین قرار گرفت. می گفت مردن حق است ولی وقتی امام حسین(ع) در نصف روز بهترین فرزندان و یارانش را تقدیم اسلام، قرآن و خدا می کند پس ما هم که ادعا می کنیم پیرو امام حسین(ع) هستیم واقعاً حیف است بجز شهادت به مرگ دیگری دنیا را ترک کنیم.

در کردستان خطاب به شهید محمد بروجردی می گوید من از شما می خواهم دعا کنی من هم شهید شوم. به مادرش می گوید برایم دعا کن تا فردای قیامت خانم فاطمه زهرا(س) از من و شما راضی باشد و در مقابل امام حسین شرمنده نباشم. می گفت بدانید این انقلاب و این کشور صاحب دارد و صاحبش بزودی می آید و دنیا را از شر آمریکا و خائنین نجات می دهد. آری در نهایت محمدرضا در تاریخ 11/1/63 پس از ماهها حضور در جبهه ها در منطقه عملیاتی سردشت بشهادت رسید.

به یاد طلبه بسیجی شهید «محمدعلی آقا کوچکیان»

از خون جوانان وطن آراسته گشته

طلبه فاضل مدرسه علمیه امام صادق(ع) شهید آقا کوچکیان با هجوم کفتاران بعثی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. در بهمن ماه سال 06 در شهر شوش از ناحیه پا مجروح گردید. در عملیات رمضان نیز شرکت نمود و برای بار دوم ترکش های دشمن بر بدنش بارید و در آخرین صفحات خونین حیاتش در عملیات محرم در پاتک دشمن به شهادت رسید و در زیر آتش و تیر دشمن دو ماه پیکرش در منطقه ماند و پس از آن بر روی دستان با کرامت مردم اصفهان تشییع گردید و روح بلندش در کنار برادر شهیدش آرام گرفت.

طلبه بسیجی شهید «محمدعلی آقا کوچکیان» سال 3134 در اصفهان متولد شد و در 9/9/1136 در منطقه پاسگاه شرهانی به شهادت رسید.




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 10:58 عصر

موضوع انشا

در زنگ انشا روز شنبه گفت استاد

موضوع انشای شما امروز آزاد

گفتم به خود از چه نویسم پول یا علم

ازخود پرستی یا شکیب و صبر یا حلم

از عشق گویم بحث تکرار است و غمها

از زندگی گویم و یا از بیش و کمها

اما خیالم جمله ها را دسته می کرد

حرف الفبا ذهن من را خسته می کرد

چشمان خود بستم قلم پرواز می کرد

او غنچه های حرف ها را باز می کرد

او با محبت جمله ها را نقش می کرد

دستم نبود آری قلم این مشق می کرد

از روز عاشورا نوشت و روز محشر

غوغای حق بر باطل و از نیزه و سر

او از خدا گفت و نوای عشق بازان

از حلق یک کودک بریده توی میدان

آری دید چشم رقیه خون چکیده

او دربغل دارد سر بابا بریده

او گفت از آن خواهری که داغ دیده

قلبش شکسته پشت او گشته خمیده

او می نوشت از تشنگی از خستگی، درد

از دست ها و مشک آب وخیمه و مرد

هفتادو دوسر روی نیزه روسفیدند

سربازارباب حسینند عشق چیدند

وقتی که خواندم مطلبم اشک همه ریخت

تقدیم کردم بر قلم این نمره ی بیست

فاطمه کشرانی – تهران




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 10:57 عصر

 اگر این گونه مانی ...

شرمنده دل گر شدی شاید توانی

شب تا سحر را مثل ما بیدار مانی

هر شب برایت یک غزل دل می سراید

شاید که معنای ترحم را بدانی

یاد تو شاید روزگاری محو گردد

بی شک چنین گردد اگر این گونه مانی

نازک تر از این دل نیابی جای دیگر

بازی سنگ و شیشه را حتما تو دانی

شیواترین نغمه برای گل چه باشد

ای کاش روزی این غزل را هم بخوانی

ابیات پیش چشم تو کم خواهد آورد

رحمی نما رحمی بر این دل گر توانی

یک مثنوی حرف نگفته دارد این دل

آیا توانی یک نفس آن را بخوانی

امشب اگر خواب تو را در خواب بینم

ترسم به خوابت هم مرا از خود برانی

نزدیک شد صبح و نیامد خواب بر چشم

در عیش و مستی کوش ای دل تا جوانی

حسین گودرزی




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 10:57 عصر

دختران پاک و نجیب

از وبلاک(دل نوشته های دو دختر شهید)

حجاب صدفی است که گوهر عفت ما را حفظ می کند

حجاب و عفت در کلام شهیدان ...

تقدیم به تمامی دختران پاک و نجیب ایران زمین ...

ترس دشمن از حجاب زینب است

حفظ چادر انقلاب زینب است

 امام خمینی(ره) :

این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید پنجاه سال عبادت کردید

و خداوند قبول کند یک روز هم یکی از وصیت نامه ها را بگیرید ومطالعه کنید و فکر کنید

 این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند ...

بابامون شهید ابراهیم نجاتی :

از خواهرانم می خواهم با رعایت حجاب و مسائل دینی و اسلامی مشت محکمی به

دهن شمنان انقلاب بزنند

رئیس جمهور شهیدمحمدعلی رجایی:

خواهران ما درحالی که چادر خود را محکم بر گرفته اند خود را هم چون فاطمه و زینب

 حفظ می کنند و هدف دار در جامعه حاضر شده اند

شهید عبدالله محمودی :

 و تو ای خواهر دینی ام چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است از خون سرخ

 من کوبنده تر است

شهید رحیم نجفی :

خواهرم محبوب باش و باتقوا که شمائید که دشمن را با چادرهایتان و تقوایتان میکوشید

حجاب تو سنگر تو است تو از داخل حجاب دشمن را می بینی ودشمن تورا نمی بیند

شهیدمحمد کریم غفرانی :

حفظ حجاب همچون جهاد در راه خدا است

شهید حمید رضا نظام:

خواهرم از بی حجابی است اگر عمر گل کم است و نهفته باش و همیشه گل باش

شهید سید محمد تقی میرغفوریان:

از تمام خواهران می خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند

شهید صادق مهدی پور :

 یک دختر نجیب باید با حجاب باشد

شهید بهرام یادگاری :

 خواهرم حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند

شهید حمید رستمی :

به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س)قسمتان می دهم حجاب را حجاب را حجاب

 را رعایت کنید

شهید علی اصغر پور فرح ابادی :

 خواهران مسلمان حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد برادران

 مسلمان بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خوهران خواهد شد

شهید علی رضائیان :

حجاب شما جامعه را ازفساد به سوی معنویت وصفا میکشاند.

شهید علی روحی نجفی :

 از خواهران گرامی خواهشمندم حجاب خودرا حفظ کنند زیرا حجاب خون بهای

شهیدان است

شهید غلامرضا عسگری :

 مادرم ... من با حجاب و عزت نفس شما رشد پیدا کردم

شهید محمدحسن جعفرزاده :

ای خواهرم:قبل ازهرچیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تاازسرخی خون من

شهید محمد علی فرزانه:

خواهرم زینب گونه حجابت راکه کوبنده تر از خون من است حفظ کن

راستی خواهران و برادران عزیز آیا ماها داریم به رهنمود های این

 یاران حسین(ع) عمل می کنیم ؟؟!!




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 10:56 عصر

سه اثر ویرانگر گناه ...

 از وبلاک(دل نوشته های دو دختر شهید)

آیا میدانید با گناهی که میکنید، چه بلایی دارید سر خودتان میآورید؟

قطعا نمیدانید که چنین میکنید وگرنه چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی!

اما میخواهم صورت شما به آتشی که به خرمن وجود خود میزنید نزدیک کنم تا شاید سوزی که به گونههایتان مینشنید، شما را به هراس آورده و خدا کند که خود را عقب کشید.

حضرت زینالعابدین علیه السلام میفرماید: «گناه»، سه خسارت سنگین به بار میآورد:

خسارت اول گناه، پوشاندن لباس ذلّت ... اََلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلّتِی1

گناه انسان را در پیشگاه خداوند بسیار خوار، و بیارزش میکند. اگر این پستی و بیمقداری در وجود آدم بماند و با توبه، فرد به عزت و شخصیت انسانیاش بر نگردد، در قیامت، راه نجات بر روی او بسته خواهد بود.

سند این سخن، آی? نهم سور? مبارک? اعراف است که حق تعالی میفرماید: وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ... «خف»؛ یعنی سُبک، بیارزش و بیمقدار....فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ. (همان). اینها در قیامت میبینند که با گناه، تمام سرمای? وجودشان را تباه کرده و در زندگیشان چیزی که در میزان قیامت قابل وزن باشد تا بر آن پاداش داده شود، نمانده است. وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ. یعنی خسران و تباهی اصل وجود؛ یعنی این قدر بیمقدار و بیارزش شدند که انگار از آنها چیزی نمانده که آن را به حساب بیاورند. اگر این گناهان ظاهر و آشکار هم باشد، در میان خانواده، جامعه و آشنایان، آبرویشان رفته و پیش چشم دیگران هم پست و بیمقدار و بیاعتبار میشوند.

خسارت دوم گناه، دوری از قرب حق ... جَلَّلَنْیِ الّّتَبَاعُدُ مِنْکََ لبَاسَ مَسَکَنَتِی

به تدریج گناه باعث دور شدنم از حضرتت شده است. این دوری تا جایی ممکن است ادامه پیدا کند که من را از هر عبادتی و خدمتی بازداشته و زمینگیر سازد: ثُمَّ کَانَ عَاقِبَه الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءى‏ أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ (روم: 10).

«گناه»، وقتی زمانش طولانی شود و دایمی گردد و به تعبیر خود قرآن، مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ: پی در پی و پیوسته شود، تا وقت مرگ باعث میشود که تمام نیروهای معنوی انسان از دست برود و او تبدیل به ُاُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ (اعراف: 179) گردد؛ که دیگر نمیتواند نه قدم عبادت بردارد، و نه قدم خدمت. این گونه، «گناه»، انسان را خلع سلاح میکند.

خسارت سوم گناه، مرگ قلب ... وَ اَمَاتَ قَلَبِی عَظَیمَ جَنَایَتِی

امّا ضرر و خسارت سوم گناه که سنگینترین خسارت است، و در بیان آن، امام زین العابدین علیه السلام خود متأثّر شده و در پیشگاه پروردگار به التماس و گریه میافتد: وَ اَمَاتَ قَلَبِی عَظَیمَ جَنَایَتِی: «گناه»، باعث مرگ قلب میشود.

وقتی قلب بمیرد خدا در افق یک مّیت، چه طلوعی دارد؟ خدا اگر بخواهد با صفاتش طلوع کند، طلوع حضرت حی در افق حی خواهد بود. هیچ وقت حضرت حی در افق میت، طلوع نمیکند، میّت هر کس میخواهد باشد.

قلب مرده، نه محلّ طلوع رحمانیت است، نه محل طلوع رحیمیت؛ نه محلّ طلوع حکمت است، نه محلّ طلوع لطف؛ نه محلّ طلوع مهر است، نه محلّ طلوع رزاقیت؛ نه محلّ طلوع ربوبیت.

امیرمؤمنان علیه السلام این قلب مرده را در سینه هر کس دید، چنین توصیف نمود: فَالصُّورَة صُورَة إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ (نهجالبلاغه، خطبه 85).‏ قیافه، قیافه آدمیزاد است و قلب، قلب حیوان؛ یعنی دل، دلِ شتر، گاو، الاغ، سگ و گرگ است. این دلمردگی، خسارت «گناه» است.

اما درمان این بیماری خانمان سوز

تنها درمان گناه توبه است و توبه یعنی به سوی عزت رفتن. توبه یعنی رفتن به سوی این که صلاح از دست رفته را برگرداند. توبه یعنی مرده را زنده کردن.




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 10:56 عصر

 گنجشک وخدا

 

مدت ها بود که گنجشک به خدا هیچ سخنی نمی گفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان می گفت: من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی که دردهایش را در خود نگه می دارد. و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درختان خدا نشست فرشتگان چشم به لب هایش دوختند گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود و گفت: با من در میان بگذار آنچه سنگینی سینه ی توست گنجشک گفت: لانه ی کوچکی داشتم آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام طوفانت آن را از من گرفت تنها دارایی ام همان لانه ی محقر بود که آن هم...!

و سنگینی بغض راه را بر کلامش بست... سکوتی در عرش طنین انداز شد .

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود و تو خواب بودی به باد گفتم: تا لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک خیره، در خدایی خدا مانده بود خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه ی محبتم از تو دوری کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...

زهرا غفوری/ قزوین




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 12:20 صبح

کبوتر حرم

یک کبوتر می شوم

می پرم تا خانه ات

می نشینم اندکی

باز روی شانه ات

  ***

آب و دانه می خورم

توی صحن انقلاب

هرطرف را بوکنی

بوی گل بوی گلاب

  ***

ضامن من می شوی؟

ای امام مهربان!

یک کبوتر می شوم

می پرم تا آسمان

زهرا مقصودی شوریجه

شیراز




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 12:19 صبح

 فصل باران

 رحمت فرود آمد

از نردبان باران

لبخند می کند گل

بر چهره بیابان

  ***

صحرای گرم و سوزان

تر می کند لبش را

گویا فرونشانده

باران کمی تبش را

  ***

هر بذر خفته در خاک

بیدار گشت حالا

از شانه می تکاند

گرد و غبارها را

  ***

تعبیر گشت گویا

آن خواب های صحرا

خواب بنفشه و گل

خواب درخت زیبا

قنبر یوسفی- آمل




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 12:19 صبح

 آفتاب اول

یاعلی ، علی ، علی !

ای امام و ای ولی !

در مسیر روشنی

آفتاب اولی

  ***

یار یاس و یاکریم

مهربان تر از نسیم

دست آسمانی ات

سایبان هر یتیم

  ***

ای امام خوب ما !

ای گل محمدی!

در زمین و آسمان

جانشین احمدی

  ***

برلبان ما همه

عطر خوب نام توست

راه ما در این جهان

روشن از کلام توست

محمد عزیزی (نسیم)




موضوع مطلب :

یکشنبه 89 اسفند 8 :: 12:18 صبح

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت